حمیدرضا سلیمانی كاركندرچیچکا·۴ سال پیشاو هنوز بازنگشته استموهام بلند شده بود، موهایی كه نذر شده بود روی شانههام ریخته بود، و مادر هروقت به آنها شانه میكشید، میگفت: «یا امام هشتم.» آنروزها به ك…
حمیدرضا سلیمانی كاركندرچیچکا·۴ سال پیشبهرام حیدریو این شروعی برای شهر زادگاه من و شهر بیشتر عمر من است.شهری که من پس از غیبتی در دورهی زنده بگوری، فرزندوار به آغوشش برگشتهام و حالا دارد…
حمیدرضا سلیمانی كاركندرچیچکا·۴ سال پیشنگاهی به کتاب داستان خانهی کوچک ما نوشته داریوش احمدینگاهی به کتاب داستان خانهی کوچک ما نوشته داریوش احمدیهر صفحه کتاب را ورق میزنم، گویی محلهای است قدیمی که از آن میگذرم. با مردمانش، پنجر…