پرستار، پروانه عاشقی است که شب و روز، دور شمع وجود انسان های بیمار می گردد؛ فروزش و افول آنها را نظاره گر می شود و گاهی، خود به سان شعله ای می سوزد؛ پرستار، از اینکه بالای سر بیمار بیدار می ماند، خسته و دلخور نمی شود و با دلی مهربان، عاشق شغل و هنرش است؛ چرا که پرستاری، هنر است؛ هنر ایجاد آرامش، هنر بازسازی روح و جان، هنر برقراری ارتباط با دل های شکسته.
پرستار، انسان والایی است که ظرفیت پذیرش و تحمل ساعات کاری سخت و بی خوابی های ممتد و کار در تعطیلات رسمی را به جان می خرد؛ آن زمان که همه با خانواده هایشان، به گردش و مسافرت می روند، او در فضایی بسته، مشغول پرستاری است؛ وقتی همه همراهان بیمار، ناگزیر از کنار بیمار می روند، این پرستار است که همراه بیمار تنها می ماند؛ آنجاست که سیمای او و قلب با وجدان و بزرگش، گذشت و فداکاری اش، تنها تکیه گاه بیمار می شود. پرستار، باید عاشق باشد تا بتواند به سلامت دیگران بیندیشد. او کسی است که سلامتی خود را، فدای سلامتی دیگران می کند؛ فضایی که پرستار در آن کار می کند، فضایی برای بیدار ماندن و بیدار شدن است. وقتی بیمار روی تخت را می نگری، به ضعف انسان پی می بری؛ همان انسانی که شاید روزی و پیش از آن و در طول زندگی خویش، قدرت نمایی می کرده و به توانایی هایش، فخر می فروخته؛ همین انسان، یادش می رود که سرانجام، مرگ فرا می رسد؛ او شاید تا دیروز فقط به خودش می اندیشیده؛ دروغ می گفته؛ مردم آزاری می کرده و زندگی انسان ها را، با دست و زبانش، به هم می ریخته و این چنین است که آخرین لحظه انسان در بیمارستان، شاید به تعبیری، عبرت آمیزترین لحظه باشد؛ آنگاه که قلب، از تپش بازمی ایستد و تمام تلاش های تیم پزشکان و پرستاران، با آن همه امکانات و تجهیزات پزشکی، بی نتیجه می ماند. پرستار، با مرگ هر بیمار، همان بیماری که تا چند لحظه قبل، همراه او بوده و چه بسا مشکلات زندگی و خاطرات تلخ و شیرین او را هم گوش فرا می داده، متأثر می گردد. پرستار، با تولد هر کودکی، به وجد می آید؛ آنگاه که پدر و اطرافیان، ساعت ها پشت در اتاق زایمان، چشم به دهان پرستار می دوزند تا خبر تولد و سلامتی نوزاد را از دهان پرستار بشنوند. پرستاران، این هنر را دارند که با آدم های متفاوت، یکسان برخورد کنند و از بیمار رنجوری که بدخلقی می کند، کینه ای به دل نداشته باشند و این کار، فقط از عهده انسان های توانا و بزرگ برمی آید. مریض او شاید یک آدم تحصیل کرده و با فرهنگ و یا یک آدم متخلف بوده باشد که با دست های بسته به بیمارستان آورده شده؛ برای او، هیچ فرقی نمی کند که مریضش، از کدام قشر باشد؛ مهر و عطوفت او، برای همه بیماران یکسان است؛ هر شغلی، مشکلات و موانع خاص خود را دارد اما پرستاری، به جهت ارتباط مستقیم با جسم و روح انسان های درمانده، حساسیت بیشتری دارد. پرستار سعی می کند حتی اگر خودش هم حوصله ای نداشته باشد، برای بیمارش، انرژی و حوصله بیشتری به خرج بدهد و از وجود خود، برای آرامش بیمار مایه بگذارد تا با بذل مهربانی توأم با جدیت، بیمارستان را به محیطی صمیمی و امیدوار کننده، تبدیل نماید و اینچنین، بیماران با خلق پسندیده و محبت آمیز او و در سایه این حس، آرامش توأم با روحیه عالی را تجربه کنند و بهبودی خود را بازیابند و لذت بخش ترین لحظات هم برای یک پرستار، همین بهبودی بیمار و ترخیص او از بیمارستان است.
پرستار روزت مبارک.