از بچگی فکر میکردم تریاک باعث میشود که چشمهای انسان برای دقایقی کور شود، چون پدربزرگم با یک کوچولو تریاک حل شده در چایی نبات، چشمش را روی تمام دردهای جهان میبست. توی خانواده ما با تنها کسی که میشد چند کلمه بدون دعوا حرف زد، همین پدربزرگم بود. از بقیه تا سؤال میپرسیدی، ده تا ریچار بارت میکردند. اما پدربزرگِ نشئه از مصرف شیره، اهلیترین آدمی بود که میشد برای صحبتهای طولانی حول مسائل مختلف جهان هستی پیدا کرد. از فلسفه و دین گرفته، تا موضوع پیشپاافتادهای مثل اجاق علی.
مادربزرگهایم بیست سالی بود که فوت شده بودند. بهتر است بگویم زنهای پدربزرگم. پدرم گاهی به شوخی میگفت: «مرد مؤمن! حداقل همزمان نمیگرفتی که اگر یکیشان مرد، آن یکی زنده باشد تا بتواند زندگیات را بچرخاند.» و بعد قاهقاه میخندید. وسط خندههایش یادش میافتاد که یکی از همان زنها، مادر خودش بوده و آن جا بود که خندههایش ناگهان تمام میشد و مثل بچهای که هنوز زبان باز نکرده، ساکت گوشهای مینشست.
ولی خب هرچه میگفت دروغ نمیگفت. پدربزرگ بعد از فوت زنهایش، زندگیاش را کنار گذاشته بود و گوشه خانه مینشست. تریاک میکشید و کتاب میخواند. خودش را زودتر از موعد از معلمی بازنشسته کرده بود تا روزها بخوابد و شبها زیر نور آباژور کتاب بخواند. این عادت شببیداریاش را برای من هم به ارث گذاشته بود. منتها با این تفاوت که من چون مجبور بودم صبحها به مدرسه بروم، علاوه بر شبها، روزها هم بیدار میماندم. عوضش توی مدرسه جبران میکردم و تا میتوانستم بهخاطر سر کلاس خوابیدن از همکیشان آموزگارش کتک میخوردم. هر چقدر پدرم من را نزد، معلمها زدند.
القصه؛ پدربزرگ خیلی کتاب میخواند. میخواند و میخواند و میخواند. از هومر و سیمونیدس گرفته، تا کامبانلیس یونانی، همه را میشناخت. برعکس پدرم که فقط به ادبیات محلی خصوصاً حرفزدن کجومعوج دوستان عیاش و دروغگو و دغلبازش ارادت داشت، پدربزرگ، شیفته یونان بود. برای هنر یونان باستان جان میداد. ادبیات کلاسیک یونانی را میپرستید. آنقدر برای این جنوبی نشینان شبهجزیره بالکان ارزش قائل بود که اگر بحثش پیش میآمد حتماً حق را در بهآتشکشیدن تخت جمشید به اسکندر مقدونی میداد!
بگذریم. همچین آدم فرهیخته و باسواد و با کمی اغماض وطنپرست و از حق نگذریم معتادی را من یازده شب در اتاق خانهاش گیر آورده بودم و باید درباره اجاق علی، پیرمرد پرحاشیه شهر که هیچکدام از اهالی محل چشم دیدنش را نداشتند، سؤال میپرسیدم.
ادامه دارد.