در جایی از کتاب «میلیونر شدن در جوانی» عبارتی نوشته بود که به نظرم ارزش ساعت ها، روزها و سال ها اندیشیدن بهش را دارد:
« در دو تا سه سال نخست کارآفرینی، ۳۰۰۰۰ دلار بدهی به بار آوردم و بی خانمان شدم اما چون با وجود تجربه شکستی که داشتم همچنان ایستادگی کردم بلاخره مشکلات را پشت سر گذاشتم و زندگی شگفت انگیزی را بنا نهادم. از آنجا که تسلیم نشدم، سال هاست که دیگر لازم نیست نگران پول باشم.... وقتی فکرش را هم میکنم که اگر بعد از نخستین شکستم تسلیم میشدم حالا در چه وضعیتی زندگی میکردم، به خودم می لرزم. در آن صورت هرگز نمی توانستم چنین زندگی تجربه کنم.»
ما کجاها شکست خوردیم؟ آیا بی خانمان شدهایم یا چنین بدهی سنگینی دچارش شدیم؟
حتما در یک مقاله جداگانه در مورد توضیحات این کتاب مفصل می نویسم داستان زندگی یک فرد خود ساخته از زبان خودش و با گذشته ای که نمی شود گفت تلخ بلکه جان فرسا بوده...
همه ما آرزو و اهداف بزرگی داریم که دوست داریم بهشون برسیم، البته عدهای هم هستند که دیگر هدفی ندارند و هنوز منتظر دستانی غیبی از بیرون خودشان هستند تا وضعیت دنیاشان را سر و سامان بدهد.
بسیاری از افراد آنقدر بهشون احساس بی ارزشی، ناتوانی و وابستگی تزریق شده که دیگر نسبت به مسائل شان سست و بی حس شده اند. ترجیح می دهند نبینند و یا همچنان فکر می کنند متهم کردن دیگران می تواند وضعیت زندگی شان را تغییر دهد.
روی حرفم اما بیشتر با شما هست که به دنبال راه حلی برای چالش های زندگی تان هستید. اینکه حالا مشغول مطالعه این متن هستید اتفاقی نیست. در جستجوی جوابی به اینجا رسیدی. برای خودم می نویسم که در گیر و دار زندگی گاه ناامید شده ام مثل بسیاری از افراد اما خوشحالم. خوشحالم که خودم را پیدا کردم و به دنبال جواب سوال هایم هستم.
جیمز هالیس جمله تامل برانگیزی دارد :
« تغییر رنج اضطراب به همراه دارد و عدم تغییر و ماندن در منطقه امن رنج افسردگی...»
حال انتخاب با توست دوست من. تو کدام را انتخاب میکنی؟
من هم فکر میکردم تغییر آسان تر از این باشد، پذیرش سردرگمی ها و ادامه دادن در تاریکی. درست مثل آنکه برای رسیدن به مقصد مجبور باشی از تونلی تاریک و طولانی عبور کنی. تونلی که انتهایش را نمیدانی ولی اگر بدانی راه را درست آمده ای همین دلت را قرص میکند تا ادامه بدهی.
عبور از تونل های تاریک زندگی کار هرکسی نیست ابتدا باید آمادگی سفر را در خودت به وجود بیاوری. پاتریشا آدسون در کتاب « بیداری قهرمانان درون » به خوبی مراحل آمادگی در سفر خودآگاهی تا رسیدن به بهشت مطلوب هدف ها را شرح میدهد.
قهرمانان درونی
به گفته پاتریشا آدسون، هر انسانی برای تن دادن به تغییر و ایجاد تحول در زندگیش، لازم دارد که آمادگی سفری درونی را در خود ایجاد کند. این آمادگی با تقویت ۴ کهن الگوی درونی یا همان قهرمانان درونی امکان پذیر هست.
۱- معصوم (اعتماد به جهان و حمایت آن در راستای تحقق اهداف)
بسیاری از ما بسته به اتفاقاتی که در گذشته تجربه کرده ایم (فقر، ورشکستگی، دعوای والدین، امنیت و حمایت، آرامش، جنگ، تصادف، سیل و...) نوع نگاه متفاوتی نسبت به جهان پیرامون خود داریم.
اولین مرحله آمادگی برای تن دادن به سفر قهرمانی و تغییر زندگی، اعتماد کردن به جهان هست. اگر شما در جستجوی جایگاه و معنای حقیقی زندگی تون باشید، جهان از شما حمایت میکند تا به هدف خود برسید. اگر در خانواده ای بزرگ شده باشید که مدام شما را از اتفاقات ناخوشایند ترساندهاند و دچار طرحواره آسیب پذیری باشید، این اعتماد کردن به جهان و شروع سفر تغییر برای شما سختتر هست. ممکن است به دلیل بی اعتمادی نسبت به خودتان و جهان پیرامون مدام پذیرش مسئولیت تغییر و تحول در زندگی تان را به تعویق بیندازید.
۲- یتیم: قهرمان درونی بعدی یتیم هست همان بن بست های زندگی، همان جایی که نیاز هست همه حمایت ها از دست بدهید تا به حمایت خداوند و جهان اعتماد برسید. بیرون افتادن از بهشتی که دیگر تاریخ مصرفش گذشته و شما برای ورود به عرصه جدیدی از زندگی نیاز دارید منطقه امن را ترک کنید وگرنه به جای اضطراب تغییر، با رنج افسردگی رو به رو میشوید.
۳- جنگجو: کهن الگوی سوم جنگجو هست. جنگجو الزاما نه به معنای جنگیدن. جایی نیاز هست از حق خودتون دفاع کنید. گاهی نیاز هست راه خودتان را بروید و با موانع مختلف مقابله کنید. گاهی نیاز دارید با دلسردی ها و موانع درونی خودتان مقابله کنید.
۴- حامی: پذیرش و محبت کردن به خود. تا زمانی که اشتباهات خودتون پذیرش نکنید نمی تونید اصلاح شون کنید. تا زمانی که بخاطر اشتباهات گذشته خودتون سرزنش می کنید، از حال هم غافل می شوید. تا زمانی که زخمی اتفاقات دیروز هستید، نمیتوانید به درستی برای آینده برنامه ریزی کنید. تا زمانی که با خودتون نامهربان باشید، نمی توانید لذت بودن در مسیر و تلاش برای آینده بهتر را تجربه کنید.