مؤسسه‌ی حکمت زندگی
مؤسسه‌ی حکمت زندگی
خواندن ۹ دقیقه·۴ سال پیش

چهار کلید برای سالم‌سازیِ سلسله‌مراتبِ سازمانی

به همان اندازه‌­ای که می­‌خواهید سلسله­‌مراتب را سرنگون کنید، سلسله­‌مراتب به محیط کار خدمت می­کند.

نویسنده: لیندرِد گرییِر
۲۹ سپتامبر ۲۰۲۰، مجله‌یِ نیکی بزرگ‌تر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیا

مترجم: دکتر سلمان سفیدچیان
گروه علمی حکمت زندگی

زمانی که در دهه‌یِ بیست عمرم بودم می­‌خواستم سلسله‌­مراتب محیط کار را سرنگون کنم. هنگامی که رهبریِ بد را می­‌دیدم سلسله­‌مراتب را تقبیح می­کردم ـــ ساختاری که در آن­ افرادی خاص قدرت و نفوذِ بیش­‌تری نسبت به سایرین دارند، و ما را به فضای ستیزه‌جویی و خشونت و تعارض می­‌کشانند.

در پژوهش­‌های ۱۵ سال گذشته‌­ام، همکارانم و من روش‌های متعدد و شرورانه‌­ای را شناسایی کرده‌ایم که سلسله‌­مراتب در محیط کار می­‌تواند منجر به تنش، تعارض، و بی‌­عدالتی شود. از سویی دیگر، با مستنداتی هم مواجه شدم که نشان می­‌دهند سلسله‌مراتب می‌­تواند منجر به هم­اهنگی و همکاری/مشارکت شود.

هم­چنین با شواهدی روبه‌رو شدم در این باب که به نظر می‌رسد که «هولاکراسی»[1] ـــ شایع‌­ترین جایگزینِ سلسله­‌مراتب ـــ راه به جایی نمی­‌برد. هولاکراسی ساختاری ا­ست که دایره­‌های گزارش­‌دهیِ بینِ­‌بخشی (بینِ­‌فرایندی) در سراسرِ سازمان به صورتِ درهم‌­تنیده دارد؛ و هنگامی­ که سازمان رشد می­‌کند نیاز به فرایندهای بسیار پیچیده‌­ای دارد. حتّا زاپُس[2] که مشهورترین شرکت اجراکننده­‌یِ هولاکراسی­ است بی­‌سروصدا در حالِ عقب‌نشینی از این ساختار است.

با اتکا به پژوهش‌­ها و مشاهده‌­های گسترده، دریافته‌­ام که سلسله­‌مراتب، برای انجامِ خوبِ کار ضروری است، و می‌تواند نیروی محرکه‌­ای برای عملکرد و روابطِ بهتر باشد، و بهروزی در محیط کار را ارتقا دهد ـــ به شرطی که تیم‌ها به خوبی سازمان­‌دهی و توسطِ رهبری ماهر هدایت شوند. اگر تیمی را شکل می‌­دهید یا سازمانی را هدایت می­‌کنید، این بصیرت­‌ها می­‌تواند به شما کمک کند تا از دام‌های ساختارهای قدرتِ سمّی اجتناب کنید.

منافع و نقاط ضعف سلسله­‌مراتب در محیط کار

ساختارِ قدرت در یک سازمان اثرِ چشم­‌گیری بر تعامل‌­هامان دارد. ساختارِ قدرت روشِ صحبت کردن‌­مان با اشخاص دیگر را تغییر می­‌دهد؛ صدامان را بالا می‌­بریم و حتا ممکن است تمایل پیدا کنیم واردِ تعارض شویم. این تعامل­‌ها به نوبه‌یِ خود بر بازده هر کسب‌­وکاری که به آن اهمیت می‌دهیم، اثر می­‌گذارند.

اگر نقشه‌­ای از همه‌­یِ افرادِ سازمان­‌تان ترسیم کنید، نمایشی بصری از سلسله‌­مراتب آن خواهید داشت. می­‌توانید ببینید چند نفر در رأس اند، یعنی آیا یک رهبر وجود دارد یا چند رهبر. خواهید دید چه تعداد لایه در ساختار وجود دارد و فاصله­‌یِ میانِ این لایه‌­ها چه‌قدر است. مهم است که چند نفر به هر مدیر گزارشِ مستقیم می‌دهند، مثلاً آیا ۱۲ نفر به یک مدیر گزارش می‌­دهند یا این مدیر دو لایه‌­یِ فرماندهی ذیل­ش دارد که به هر کدام‌شان سه نفر گزارش می­‌دهند.

کارکردِ بنیادیِ سلسله­‌مراتب این است که به ما امکان می­‌دهد معنای این دنیا را فهم کنیم، اطلاعات را ساده کنیم، و تصمیم‌هایی اخذ کنیم. این موضوع را به شکلی تکاملی در نظر بگیرید: به دوران پیشاتاریخی برگردید، هنگامی که هر فردی می­‌گفت نیزه را پرتاب کنید تا ماموت به پایین افتد؛ فهمیدنِ این‌­که رهبریِ جمع با کیست حیاتی بود. رهبران می‌­توانند اقدام‌­ها را هم­اهنگ کنند و اطمینان ایجاد کنند که ما در کنارِ هم می­توانیم در گروه‌ها کار کنیم.

در روزگاران مدرن‌تر، مطالعه‌­هایی نشان می‌­دهند که تیم­‌های بسکتبالی که به صورت شفاف یک رهبر دارند امکانِ بیش­تری به بازیکنان می­‌دهند که شوت­‌های بهتری پرتاب کنند؛ و نیز تیم­‌های سلسله­‌مراتب‌­دار تصمیم­‌های بهتری می­‌گیرند.

البته سلسله­‌مراتب می­‌تواند محیطی رقابتی، پُرتنش، و غیرمنصفانه نیز ایجاد کند. هنگامی­ که افرادِ مافوق­‌تان به شما دستور می­‌دهند که کاری را انجام بدهید، ریسکِ ایجادِ خشمارنج (خشمِ توأم با رنج = resentment)، حسادت، رقابت، و تعارض نیز وجود دارد. اعضای سازمان دوست‌داشتن را از هم­دیگر دریغ می‌­کنند زیرا بر سرِ پیش‌رفت، در حالِ رقابت­ اند، و انتخاب­‌های کسی که می‌تواند به قدرت دست یابند غالباً منصفانه نیستند.

چالشِ بزرگِ دیگر این است که سلسله­‌مراتب می­‌تواند نظرها/ ایده‌­ها و خلاقیت را خاموش سازد. براساس مطالعه‌­ای که در سال ۲۰۱۲ انجام شد هنگامی­ که رهبران قدرتِ بیش­‌تری دارند سخنان دیگران را بیش‌تر قطع می­‌کنند، کمتر گشوده [به دیدگاه‌های مخالف و منتقد] به نظر می­‌رسند، و [در نتیجه] افراد در برابرشان سخن نمی‌­گویند. در این شرایط احتمال اندکی وجود دارد که کارکنان نظرات خود را بیان کنند و خلاق باشند.

برای آمیختنِ این یافته­‌های متعارض، تیم­‌ام و من پژوهش­‌هایی از حوزه­‌های جامعه­‌شناسی، روان­‌شناسی، اقتصاد، و مدیریت را مرور و بررسی کردیم تا بتوانیم جمع‌­بندی­‌هایی عام‌­تر و قابل‌تعمیم به دست آوریم.

نتیجه؟ اثرِ کلّیِ سلسله‌­مراتب اندکی منفی­ است. البته این اثرِ منفی بسیار کوچک است، به این معنی که با توجه به شکل­‌های بسیار متنوعی که سلسله‌­مراتب می‌­تواند به خود بگیرد فضای بسیار زیادی برای تغییرپذیریِ این اثر وجود دارد. این یافته به من می­‌گوید شاید خودِ سلسله­‌مراتب مسئله­‌ساز نیست بلکه مسئله در این است که افراد چه‌گونه آن را احساس می­‌کنند. ما چه‌گونه می­‌توانیم ساختارهای گزارش­گری و گزارش‌­دهی را به گونه­‌ای سازمان­‌دهی کنیم که انسانی‌­تر شوند؟

چهار کلید برای داشتنِ سلسله­‌مراتبِ مثبت و مؤثر

پژوهشِ من چهار عاملِ مختلف در سلسله‌­مراتبِ سازمانی را شناسایی کرده است که می‌­توانند به عملکردِ بهتر، روابطِ بهتر، و همکاریِ بیش­تر بیانجامند.

۱. سلسله­‌مراتب را بر مهارت/شایستگی بنا کنید: در مطالعه­‌ای در سال ۲۰۱۶، تیم‌­ام و من خواستیم بررسی کنیم افراد به صورتِ خودکار چه‌گونه تیم­‌هاشان را سازمان­‌دهی می‌­کنند. ما از دانشجویان‌­مان خواستیم که مشارکت کنند: به آن­ها گفتیم تصور کنند در تلاش­‌اند تا در کویر زنده بمانند، و فهرستی از آیتم­‌هارا بر اساس کاربری­‌شان اولویت‌­بندی کنند. هر کدام‌­شان این کار را برای خودشان انجام دادند و نمره‌­شان اعلام شد. سپس از آن­‌ها خواستیم یک نفر را به عنوان رهبر انتخاب کنند و همین کار را در قالبِ یک گروه انجام دهند. ۴۵ درصد دانشجویان برای انتخاب رهبر به جای این‌­که فردِ دارای بالاترین نمره را انتخاب کنند، سراغِ افرادی رفتند که مسلّط و جذاب بودند، کلامِ بهتری داشتند، و شناختِ بهتری از آن­‌ها داشتند. می­‌توانید تصور کنید که بعدش چه اتفاقی افتاد: تیم­‌هایی که رهبران­‌شان را بر مبنای عواملی غیر از مهارت/ شایستگی انتخاب کردند نتوانستند به صورت مناسبی در این کویرِ خیالی دوام بیاورند.

یافته‌­یِ بالا از این ایده پشتیبانی می‌­کند که سلسله‌­مراتب مسئله نیست، بلکه مسئله این است که ما چه‌گونه افراد را در درونِ سازمان ارتقا می­‌دهیم. آن­‌چه ما به آن نیاز داریم معیاری عینی است تا با آن اطمینان یابیم افرادی که به رأسِ سازمان می­‌روند حقیقتاً شایستگیِ لازم برای آن پُست را دارند. این رویه به ارتقایِ تنوع و دربرگیریِ افرادِ مختلف هم کمک می‌­کند و این‌گونه تصمیم‌­ها به­ واسطه‌­یِ سوگیری­‌های خودآگاه یا ناخودآگاه که ارتباطی با شایستگی ندارند دیکته نمی­‌شوند.

چه چیزی کاردانی و شایستگی محسوب می­‌شود؟ فردی که در رأسِ سلسله­‌مراتب قرار می­‌گیرد باید گسترده‌­ترین و عمومی­‌ترین مهارت و شایستگی را درباره­‌یِ چگونگیِ کارِ سازمان داشته باشد. مدیرعامل ممکن است به اندازه‌یِ مدیر واحد بازاریابی درباره‌­یِ فروش نداند اما درباره‌­یِ کلیتِ شرکت و عملیات­ش باید بسیار بیش­تر از مدیر بازاریابی بداند. و البته مدیرعامل باید به اندازه‌­یِ کافی درباره­‌یِ فروش، مالی، و بازاریابی بداند تا متوجه شود افرادی که در رده‌­های پایین­‌تر فعالیت می­‌کنند چه می­‌کنند. در واقع مهم‌­ترین حوزه­‌یِ مهارتی/ شایستگیِ مدیرانِ رده­‌یِ بالای سازمان مهارت­‌های انسانی است و دانستنِ این­‌که چه‌گونه باید انسان‌­ها را مدیریت کرد. مطالعه­‌ای در سال ۲۰۱۶ انجام دادیم و در آن، وضعیتِ سلسله‌­مراتب را در چند صد تیمِ جمع‌­آوری کننده‌­ِی مالیات بررسی کردیم. ما متوجه شدیم هنگامی ­که رهبرانِ تیم­‌ها از سایر اعضای تیم ماهرتر و شایسته‌­تر اند، ارباب‌رجوع هم راضی‌­تر اند. اگر رهبر بر کار مسلّط­ نباشد عملکرد آسیب می­‌بیند؛ یا «سلسله‌­مراتبِ سایه» شکل می­‌گیرد، سلسله‌­مراتبِ اصلی را کنار می­‌زند و ثباتِ سازمان را مختل می‌­کند.

۲. به کارکنان فضایی برای ارضاء حسّ ِ مالکیت بدهید: بهترین روشِ مبارزه با حسّ ِ زیردست (مادون) بودن در سلسله­‌مراتب و احساسِ خشمارنج ناشی از آن این است که به افراد در حوزه و دامنه­‌یِ کاری­‌شان اقتدار/اختیار دهیم ـــ بگذاریم متخصص شوند. برای مثال هنگامی­ که قرار است من به رئیس دپارتمان در دانشگاه گزارش دهم به عنوان یک متخصص در حوزه­‌یِ تیم­‌های استارت­آپی به رسمیت شناخته می­‌شوم و برای تصمیم­‌گیری درباره‌­ِی دوره‌­های آموزشیِ استارت­آپ‌­ها توانمند شده‌­ام. البته تصمیم­‌هایی که بر کلِ دپارتمان اثر دارد در دامنه‌­یِ اختیار رئیس است. این قاعده نه تنها به افراد حسِ بهتری می­‌دهد بلکه امور را هم بهتر سازمان‌­دهی می­‌کند.

این ادعا از مطالعه­‌ای برمی‌­آید که من و همکاران­م با تیم­‌های استارت­آپی انجام دادیم. ما آزمایش­‌هایی در سراسر کشور ترتیب دادیم که در آن‌­ها تیم­‌های استارت­آپی در چالش مارشمالو شرکت کردند تا مرتفع‌­ترین برجِ ماکارونی را بسازند. پیش از این­‌که واردِ چالش شوند بررسی کردیم که آیا این تیم­‌ها سلسله­‌مراتبِ شفافی دارند یا نه.

برای این­‌که تفکیکِ بیش­تری بینِ نقش­ها ایجاد شود ـــ و در نتیجه حوزه­‌های تملک و اختیارِ بیش‌تر ـــ برخی تیم­‌ها یک تمرینِ کاری انجام دادند که در آن هر فرد شرحی از آن­‌چه می­‌خواست انجام دهد نوشت و یک عنوانِ شغلی برای خودش مشخص کرد.

تیم‌­هایی که هیچ سلسله­‌مراتبی نداشتند و این تمرین را انجام ندادند بسیار آشوب­ناک بودند. این تیم‌­ها زمان زیاد و پرچالشی را برای هم­فکری و اجماع درباره‌­یِ چگونگیِ ساختِ برج صرف کردند. در تیم­‌هایی که سلسله‌‌مراتب وجود داشت اما از طریقِ یک تمرینِ کاری به آن نرسیده بودند، فضای تیم رقابتی‌­تر بود و مجادله­‌یِ بیش‌­تری رخ می­‌داد. در تیم­‌هایی که تمرینِ کاری داشتند اما سلسله‌­مراتب نداشتند، اعضا در سیلوها/حلقه‌­هایی جدا از هم قرار گرفتند و به اندازه­‌یِ کافی هم­اهنگ نبودند.

تیم­‌های برنده تفکیکِ عمودیِ واضح ـــ سلسله‌­مراتب ـــ و نیز تفکیکِ افقیِ واضح ـــ حوزه­‌های تعریف شده‌­ای برای مالکیت ـــ داشتند (ضمنا، این‌­ها همان تیم­‌هایی بودند که بیش‌­ترین سرمایه را در شش ماه بعدی جذب کردند). سلسله­‌مراتب به آن­ها کمک کرد هم­اهنگ شوند، در عینِ حال که دامنه­‌هایِ مستقلِ مالکیت نیز کمک کرد اعضا احساس خوبی داشته باشند و برای اخذِ تصمیم توانمند باشند. این تیم‌­ها به صورت شفاف، رهبری داشتند که می­‌توانست بر استعدادهای تیم سرمایه‌­گذاری کند.

۳. به جای نردبان، یک هرم بسازید: سلسله­‌مراتب می­‌تواند به شکل یک نردبان باشد یا به شکل یک مثلث/هرم: خطی مستقیم از افراد با قدرتِ کم‌تر و کم‌تر (نردبان) یا یک هرم که در آن سطوحِ پایین­‌تر گسترده­ و گسترده‌­تر می‌شوند.

مطالعه‌­ای در سال ۲۰۱۹ انجام دادیم که در آن یک تیم ۵ نفره را در دو شکلِ سلسله‌­مراتبیِ نردبانی‌شکل و هرمی‌شکل قرار دادیم و از آن‌­ها خواستیم با هم کار کنند. متوجه شدیم تیم­‌هایی که در آن­ها زنجیره­‌یِ دستوردهیِ شفاف وجود داشت (سلسله­‌مراتبِ نردبانی‌شکل) روابطِ کم­‌کیفیت‌­تری نسبت به تیم­‌های دارای سلسله­‌مراتبِ هرمی‌شکل داشتند.

در سلسله­‌مراتبِ هرمی/مثلثی که سطوحِ پایین­‌تر گسترده‌­تر است افراد می­‌توانند حمایتِ اجتماعی بهتری به دیگران ارائه دهند. شما هنگامی که می‌­بینید افراد بیش‌­تری هم­سطح شما هستند تأکیدِ کم­تری بر جایگاه و قدرت می‌­کنید.

۴. فاصله‌یِ قدرت را کاهش دهید: موثرترین سلسله­‌مراتب‌­ها آن­‌هایی هستند که، هم به طور عینی و هم براساس ادراکِ ذهنیِ افراد، فاصله­‌یِ میان صدر و ذیلِ آن­‌ها اندک است. پژوهشِ ما در استارت­آپ­ها نشان می­‌دهد سلسله‌­مراتب ممکن است در این سازمان­‌ها به گونه‌­ای دیگر تجربه شود؛ تیم­‌های مؤثر سلسله­‌مراتب دارند اما در آنها سلسله­‌مراتب همواره احساس نمی‌­شود ـــ رهبران می‌­توانند احساس «مسطح» بودنِ سازمان را به اعضای تیم منتقل کنند.

مثلاً، تیم­‌هایی که در آن­‌ها رهبر یک جانشینِ فرمانده دارد کمتر حسِّ سلسله­‌مراتبی دارند. این فرد به صورتی غیررسمی رهبر را به بدنه­‌یِ تیم متصل می­‌کند، رهبر را دسترس‌­پذیرتر می­‌کند و آن­‌چه رهبر می­‌گوید را برای اعضا ترجمه می­‌کند. اگرچه این رویه، لایه­‌یِ دیگری به سلسله­‌مراتب اضافه می­‌کند، اما در واقع می‌­تواند حسِّ رقابت میان اعضای تیم را کاهش دهد، به اعضا اجازه می‌­دهد بی‌پرده‌تر سخن بگویند، و تعارض را کاهش می‌دهد.

یکی از عواملی که حسِّ فاصله (یِ قدرت) را زیاد می­‌کند وجودِ سمبل­‌های مشهودِ قدرت است. هرچه قدرت با مزایای بیش‌­تری همراه شود ـــ مانند پاداش‌­ها و فضاهای کاری خاص ـــ بی­‌عدالتیِ بیش‌­تری احساس می­‌شود. این حس هنگامی که رهبران از نظر هیجانی غیرقابلِ پیش‌­بینی اند نیز مصداق دارد، یعنی هنگامی ­که اعضای سازمان نمی‌­دانند در هر روزِ کار از آن­‌ها چه انتظاری می‌رود. البته این بدان معنا نیست که رهبران باید از [ابراز] هیجانات خود به‌کلی اجتناب کنند؛ در واقع، هنگامی که رهبران به حد کافی احساسات­‌شان را با سایر اعضای تیم در میان می‌گذارند، حسّ ِ مسطح بودن سازمان بیش­تر می­‌شود.

حتا زمانی که سلسله‌­مراتب در محیط کارتان وجود دارد، می­‌تواند در هر لحظه‌­یِ معین کم­‌تر یا بیش­‌تر لمس شود. بهترین رهبران می­‌دانند که چه‌گونه عقب بنشینند تا با تواضع به سخنان دیگران گوش سپارند، اجازه دهند افرادی که متخصص­‌تر اند سخن بگویند، و زمانی که اجرای یک تصمیم لازم است با اطمینان پا پیش بگذراند. این رهبران از موقعیت و جایگاه‌­شان برای کمک به اعضای سازمان در رسیدن به بهترین نتایج استفاده می­‌کنند.

[1] Holacracy

[2] Zappos


لینک این مقاله در سایت مجله‌یِ نیکی بزرگ‌تر:

https://greatergood.berkeley.edu/article/item/four_keys_to_a_healthy_workplace_hierarchy

مدیریتسلسله مراتبسازمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید