چند نکتهیِ الهامبخش که کمک میکنند که احساس پیوند با دیگران، سپاسمندی، و رضایت خاطر بیشتری داشته باشیم.
نویسنده: کایرا ام. نیومن
مارس ۲۰۱۸، مجلهیِ نیکی بزرگتر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیا
مترجم: دکتر احسان بیک زاده
گروه علمی حکمت زندگی
چهگونه میتوان دنیای شادتری ساخت؟
این پرسش امروز در ذهن بسیاری از ما هست، چون امروز ششمین سالیانهیِ روز جهانی شادکامی را جشن میگیریم. این رویداد برآمده از یک قطعنامهیِ سازمان ملل است که شادکامی را به عنوان یک هدف بنیادیِ انسانی تصریح میکند ـــ و توصیه میکند که رویکرد ما به رشد اقتصادی باید به نحوی باشد که بهروزی را برای همگان ارتقا بخشد.
سامانههای اجتماعی و نهادها در شادکامی ما ایفاءِ نقش میکنند و این در گزارش جهانی شادکامی امسال مشهود است. محققان کشورها را بر اساس میانگین سطح شادکامیشان رتبهبندی کردند و، به عنوان مثال، دریافتند که تولید ناخالص داخلی، امید به زندگی، آزادی، و فساد در سطح شادکامی ایجاد تفاوت میکنند. در این ردهبندی، فنلاند، نروژ، و دانمارک در ردههای برتر قرار گرفتند. ایالات متحده با چهار پله سقوط در رتبهیِ ۱۸ قرار گرفت. این تصویر کلان است. اما شادکامی یک جستوجوی بسیار فردی هم هست ـــ و نگرشها و عادتهایی وجود دارند که بهروزی شخصیمان را ارتقا میبخشند و میتوانیم آنها در زندگی روزمره بپروریم.
به قصد دستیابی به چند نکتهیِ الهامبخش، بر آن شدیم که از متخصصان ـــ محققانی که عملا در کارِ مطالعه روی بهروزی اند ـــ دربارهیِ تمرینهای شادکامی مورد پسند خودشان سؤال کنیم. بسیاری از پیشنهادهای آنها با مضمون امسال روز جهانی شادکامی پیرامون روابط، مهربانی، و کمککردن به یکدیگر همراستا است.
جِین داتون، استاد مدیریت بازرگانی و روانشناسی در دانشگاه میشیگان: تمرین مبتنی بر تحقیقِ مورد پسند من، گوش به زنگ بودن نسبت به پیوندهای با کیفیت بالایی است که در طی روز با دیگران دارم. من میدانم که هر وقت که در تعاملی احساس نشاط و سرزندگی میکنم، با یک پیوند با کیفیت بالا سر و کار پیدا کردهام، حتی اگر آن پیوند، پیوند با یک شخص غریبه باشد. تمرین من توجهکردن به اینگونه پیوندها، مزمزه کردن و لذتبردن از آنها، طول و تفصیل دادن آنها، و به یاد سپردن این پیوندهای باکیفیت بالا است، که همچون ویتامینهایی اند که من را از درون تقویت میکنند.
لوری سانتوس، استاد روانشناسی و علوم شناختی در دانشگاه ییل: مراقبهیِ مِهر (Loving-kindness meditation). به نظرم این نوع مراقبه بسیار راحتتر از سایر مراقبهها است،که نسبت به این مراقبه به میزان بیشتری مبتنی بر تنفس اند. همیشه از این در عجب ام که این تمرین تا چه حد بالایی باعث میشود که احساس متمرکزبودن کنم. همچنین عاشق دیدن اثرات پاییندستیای هستم که انجامدادنِ این تمرین روی تعاملاتم با دیگران و روی شکیباییام نسبت به نقاط ضعف خودم دارد.
جودسون بروور، دانشیار دانشکدهیِ پزشکی دانشگاه ماساچوست: محبت! سالها طول کشید تا یواشیواش به این نکته راه برم که این تمرین تا چه حد شیرین است. در طول دورهیِ آموزش دستیاری روانپزشکی، این را به معنای واقعی کلمه در مسیر و حرکت یاد گرفتم: هنگام دوچرخهسواری به سوی محل کارم، شروع کردم به این بازی که به رانندگانی که برای کنار رفتنم از سر راهشان بوقبوق میکردند مهربانی کنم، و پی بردم که وقتی به بیمارستان میرسم، به جای عصبانیت از «آن رانندهها» آرام و شاد ام. این تمرین یک تمرین دگرگون کنندهیِ زندگی است.
کریستین لیوس، استادیار روانشناسی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا، خلیج شرقی: تمرین سپاسمندی. نامههای سپاسمندی میتوانند بسیار مؤثر و تکاندهنده باشند، اما به گمان من صِرف توجهورزیدن به چیزهای خوبِ زندگی نیز بسیار قدرتمند است (مانند شکرگزارِ نعمتها بودن). من یک دفتر خاطرات برای ثبت نعمتها و موهبتهایم ندارم، اما فقط گهگاه که ذهنم پریشان است یا به جانب منفی متمایل است، کوشش میکنم که دوباره روی چیزهای عمیقاً و واقعاً خوبِ زندگیام تمرکز کنم، و این به من کمک می کند که سوزنم روی بدیها گیر نکند.
الیزابت دان، استاد روانشناسی در دانشگاه بریتیش کلمبیا: ورزش. با اینکه من واقعاً پرمشغلهام، هر روز یک ساعت را وقف دویدن، شناکردن، دوچرخهسواری، یا یوگا میکنم. نه تنها تحقیقات مرتبط با این موضوع را خواندهام، بلکه بر خُلق خودم هم نظارت کرده و دریافتهام که این عمل در میزان شادکامی من تفاوتی چشمگیر ایجاد میکند.
هِدی کوبر، دانشیار روانپزشکی و روانشناسی در دانشگاه ییل: مراقبه، سپاسمندی، و ورزش بدنی. اینها با هم مرا انعطافپذیر و قوی نگه میدارند. اینها ذهنم را شفاف، قلبم را گشوده و بدنم را توانا نگه میدارند.
مایکل نورتون، استاد مدیریت بازرگانی در دانشکده بازرگانی هاروارد: تحقیقات کریس هِسی دربارهیِ تحصیلِ مالِ زیاده از حد نشان میدهد که ما چنان فکر و ذکرمان به اندوختن است که لذتبردن را فراموش کردهایم. و این نکته غالبا آویزهیِ گوشم است، به طوری که غالباً به این فکر میکنم که چه چیزی در زندگی ارزش اندوختن دارد و چه چیزی ارزش اندوختن ندارد.
تیم کسر، استاد روانشناسی در کالج ناکس: تحقیقات نشان میدهند افرادی که اهداف درونیِ رشد شخصی، پیوندجویی و احساس همبستگی اجتماعی[۱] را پی میگیرند، نسبت به کسانی که به اهداف بیرونی پول، وجههیِ عمومی، و منزلت اجتماعی متمرکز اند سطح بهروزی بالاتری گزارش میکنند. به همین جهت است که من بخش زیادی از وقتم را صرف نواختن پیانو و کارکردن در باغ، گپزدن با همسر و بچههایم و انجام کارهای داوطلبانه میکنم و از سوی دیگر، کمترین زمان ممکن را برای خریدرفتن یا دلنگران بودن دربارهیِ تصور دیگران دربارهیِ ظاهرم یا منزلت اجتماعیام صرف میکنم.
گرگوری فریکون، معاون رئیس روانپزشکی در بیمارستان عمومی ماساچوست: همهاش در احساس سپاسمندی از پیوند با خانواده و جامعهام خلاصه میشود. این همان چیزی است که من برای تأملکردن برگزیدهام. آن احساسی که به خاطر برخورداری از نعمتِ لحظات پرشورِ تعلق و دلبستگی [به همدیگر] به ما دست میدهد بهتر از هر چیز دیگری آنچه را در دین روح القدس میخوانیمش برای من تعریف میکند. جوشیا رویس نوشت که روحالقدس همان چیزی است که ما را در جامعهی محبوبمان به هم پیوند میدهد.
[۱] community feeling یا social interest به معنای علاقهی اجتماعی مفهومی بود که اول بار از سوی آلفرد آدلر، روانشناس بزرگ نیمهیِ اول قرن بیستم و بنیانگذار مکتب روانشناسی فردی، مطرح و توصیف شد ــــم
لینک این مقاله در سایت مجلهیِ نیکی بزرگتر:
https://greatergood.berkeley.edu/article/item/nine_scientists_share_their_favorite_happiness_practices