آیا جستوجوی معنا اساساً ایدهیِ خوبی است؟
نویسنده: تیم لِبون
مترجم: دکتر احسان بیکزاده
گروه علمی حکمت زندگی
[توضیح مترجم: آنچه در ادامه میآید ترجمهیِ قسمتی از فصل ششمِ کتابی است از لِبون که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده است. در ابتدای فصل، لبون اشاره میکند که مهمترین کارِ پژوهشی در زمینهیِ روانشناسیِ معنا و هدف را تابهامروز ویکتور فرانکل ،بنیانگذار معنادرمانی و نویسندهیِ کتاب «انسان در جستوجوی معنا» انجام داده است. در ادامه، او به شرح دیدگاههای فرانکل در باب جستوجوی معنا میپردازد. سپس در اواسط فصل، با استناد به برخی دیدگاهها و پژوهشهای تازه، در ایدهیِ جستوجوی معنا مناقشه میکند و در مقابلِ ایدهیِ فرانکل ایدهای از پُل وان، روانشناس کانادایی چینیتبار، را بهعنوان جایگزینِ آن پیش میکشد. آنچه در ادامه میآید مربوط به همین قسمت از آن فصل است. ]
آیا جستوجوی معنا اساساً ایدهیِ خوبی است؟ پنج جملهیِ زیر به جستوجوی معنا در زندگی ربط دارند. به هر یک از این جملات در یک مقیاس ۱ تا ۷ نمره بدهید، به نحوی که نمرهیِ ۱ نشانگرِ آن باشد که آن جمله را کاملاً نادرست میدانید و نمرهیِ ۷ بدان معنا باشد که آن جمله را کاملاً درست میدانید.
۱- من به دنبال چیزی میگردم که موجب شود احساس کنم زندگیام معنادار است.
۲- من همواره در کوشش برای یافتنِ هدفِ زندگیام هستم.
۳- من همواره در جستوجوی چیزی ام که موجب شود احساس کنم زندگیام بااهمیت است.
۴- من در طلب یک هدف یا مأموریت برای زندگیام هستم.
۵- من در جستوجوی معنا در زندگیام هستم.
حال، پنج نمرهای را که به جملاتِ بالا دادهاید با هم جمع بزنید. اگر نمرهیِ کل شما بیش از ۲۴ باشد، نمرهیِ شما در جستوجویِ معنا بالاتر از حد متوسط است. اما آنچه در اینجا انتظارش نمیرود این است که با این که هر کسی قبول دارد که حضورِ معنا چیزِ خوبی است، بر سرِ این که آیا جستوجوی معنا [کاری] مفید است یا نه بحثِ فراوانی هست.
اروین یالوم، روانپزشکِ وجودی و نویسنده، منتقد سفت و سختِ جستوجوی مستقیمِ معنا است. [او در این باره چنین میگوید:]
«جستوجوی معنا، بسیار شبیه به جستوجوی لذت، باید به نحو غیر مستقیم انجام گیرد. معنا از فعالیتِ معنادار پدید میآید: هرچه معنا را بیشتر و بیشتر به نحو عامدانه دنبال کنیم، آن را به احتمال کمتر و کمتری مییابیم؛ پرسشهای عقلانیای که میتوان در مورد معنا مطرح کرد همواره بیش از پاسخها دوام میآورند. ... معنادار بودن محصول جانبیِ درآمیخته شدن با کار (engagement) و تعهد است، درآمیخته شدن با کار این قبیل پرسشها را از اهمیت میاندازد.»
مایکل استگر و همکارانش برای تعیین این که آیا جستوجوی معنا کاری مفید است یا نه اقدام به تحقیق کردهاند. آنها دریافتند که در مورد بسیاری از افراد، نمرهیِ بالا در جستوجوی معنا، به نمرات پایینتر در فقرات متنوعِ مؤلفههای بهروزیِ روانشناختیِ ریف (Ryff’s psychological well-being)، از قبیل تسلط [بر محیط]، پیوند [با دیگران] و پذیرشِ خود، مربوط بود. جستوجوی معنا به افزایش اضطراب نیز مربوط بود، بهویژه هنگامی که اشخاص از حضور معنا نسبتاً کمبهره بودند. در نگاه اول، این امر یک معما پیشِ روی ما مینهد: آیا انتظار نداشتید که افرادی که در جستوجوی معنا اند، [نسبت به کسانی که در جستوجوی معنا نیستند] به احتمال زیادتری آن را پیدا کنند؟ بخشی از این مشکل [ناشی از] این است که اشخاصی که در جستوجوی معنا اند شامل آنانی هم میشوند که به دنبال معنای واحد اند، که چنین کاری، همان طور که ویکتور فرانکل گفت، به همان اندازه بیفایده است که در بازیِ شطرنج کسی بخواهد به دنبال یک حرکت بعنوان بهترین حرکت باشد. سایر اشخاصی که در جستوجوی معنا اند کوشش میکنند که به پرسشهایی بیهوده دربارهیِ این که چرا زندگیشان تابهحال فاقد معنا بوده است پاسخ گویند ـــ آنها ممکن است در معرض تفکرِ بیش از حد و نشخوار فکر باشند. یالوم درست میگوید که فعالیت متعهد و کارآمیختگی (engagement) بسیار مفیدتر است از مدتها تفکر دربارهیِ معنای زندگی.
آنچه کمتر روشن است این است که آیا فرانکل واقعاً حجتی به نفع جستوجوی معنا، به تعبیری که در بالا بیان شد، اقامه کرده است یا نه. او مصرانه از اشخاص میخواست که معنا را شناسایی کنند، اما شناساییِ (detect) معنا همان جستوجوی (search) معنا نیست. تفاوتِ میانِ این دو، تفاوتِ میانِ توجه کردن به فرصتهای گذشته و حال [(در شناسایی معنا)]، و جستوجوی جام مقدسی تخیلی است که به زندگیِ شما معنایی میبخشد که اکنون فاقد آن است [(در جستوجوی معنا)]. پُل وان (Paul Wong)، چهرهای مهم در روانشناسیِ ایجابیِ معنا و هدف، مقیاسی به نام مقیاس جهتگیری زندگی ساخته است که چیزی را اندازه میگیرد که به گمان او نگرشی مفیدتر از جستوجوی معنا است؛ و آن چیز «ذهنیت معنا» (meaning mindset) است.
میزان موافقت یا مخالفت خود با هر یک از جملات زیر را با نمرهیِ ۱ تا ۵ بیان کنید، که ۱ به معنای کاملاً مخالف و ۵ به معنای کاملاً موافق است:
۱. من میتوانم در رویدادهای عادی و روزمره چیزی معنادار (meaningful) یا مهم (significant) ببینم.
۲. هر چیزی که برایم پیش میآید دلیلی دارد.
۳. معنای غایی و هدفی در زندگی وجود ندارد.
۴. جستوجوی معنا در زندگی فایدهای ندارد.
۵. هر قدر هم که اوضاع و احوال ناگوار باشد زندگی همچنان ارزش زیستن دارد.
۶. معنای زندگی «خوردن، نوشیدن و شاد بودن» است.
۷. آنچه واقعاً برایم اهمیت دارد این است که هدف یا مأموریتی والاتر را به رغمِ هزینهیِ شخصی دنبال کنم.
۸. ترجیح میدهم یک خوک شاد باشم تا یک قدیس ناشاد.
۹. حاضر ام که نفع شخصی را فدای خیرِ بزرگتر کنم.
۱۰. خوشیِ شخصی و موفقیت برای من مهمتر است از رسیدن به خوبیِ باطنی و فضل اخلاقی.
فقرات ۳، ۴، ۶، ۸ و ۱۰ باید به طور معکوس نمرهگذاری شوند، بنابراین نمراتی که به آنها دادهاید را از عدد ۶ کم کنید (مثلاً، نمرهیِ ۱ در مورد این فقرات به نمرهیِ ۵ تبدیل میشود). نمرهیِ کل خود را محاسبه کنید؛ هر چه نمرهیِ کل شما بیشتر باشد «ذهنیتِ معنا»ی شما بیشتر است. نمرهیِ متوسط بالاتر از ۳ (یعنی نمرهیِ کل بالاتر از ۳۰) نشاندهندهیِ تأیید [برخوردار بودن از] ذهنیت معنا است.
اگر شما از ذهنیت معنا برخوردار باشید معنا و هدف را بر لذت ترجیح خواهید داد، هنگام پیشآمدهای بد به دنبال معنایی مثبت خواهید بود، و در خلق معنا مبتکر خواهید بود. برخوردار بودن از ذهنیتِ معنا، در مقایسه با «جستوجوی معنا»، که با حال و هوایی غرقه در تفکر (ruminative style) و کوشش برای پاسخ گفتن به پرسشهای بیپاسخ دربارهیِ معنای زندگی تداخل دارد، نیات ویکتور فرانکل را بهتر برآورده میسازد.