چهبسا مشکلات این جهان طاقتفرسا باشند، اما میتوانیم با پرورش روحیهیِ مراقبتگرمان همچنان در حل آنها مؤثر باشیم.
نویسنده: تیم دسموند
۱۳ مارس ۲۰۲۰، مجلهیِ نیکیِ بزرگتر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیا
مترجم: شقایق محمدزاده
گروه علمی حکمت زندگی
امروز با انداختن نگاهی به اطراف، به سختی میتوان از این نتیجهگیری فرار کرد که اوضاع جهان ما خراب است. البته، در این جهان زیباییهای زیادی نیز وجود دارند؛ اما اگر به آنچه در پیرامونمان رخ میدهد توجه کنیم، ابعاد وسیع خشونت، طمع، تنفر و حماقتِ محض میتواند طاقتفرسا باشد.
با همهیِ این احوال، چه چیزی ترسناکتر از هر چیزی است؟ هنگامی که اشخاص خوشقلب مغلوب تمام این [اوضاع] شوند، از انسانیت خود دور بیفتند و دست از مراقبتکردن از دیگران بکشند.
چالشِ انسان ماندن در این میانه، به چگونگی پاسخ دادنِ ما به رنجهای بیرونمان و رنجهای درون خودمان، تنزل مییابد. در اینکه ناامید و تسلیم شویم، سودی نیست؛ از سوی دیگر، اگر به خودبرحقبینی اجازه دهیم با برآشفتگی ما را مسموم کند، نیز طَرفی برنخواهیم بست. فارغ از اینکه رنجی که میکشیم ناشی از مشکلات خودمان باشد یا ناشی از دیدنِ دردِ دیگران، باید بیاموزیم چگونه از سرشت شفقتورزیمان مراقبت کنیم، و در این صورت است که مغلوب نمیشویم.
در کتابم، چگونه در این جهانِ پریشاناحوالْ انسان بمانیم[1]، در این باره مینویسم که چگونه تمرین مراقبه میتواند در مواجهه با رنجهای بسیار به شما کمک کند تا قلبی گشوده داشته باشید. این آموزشها میتواند در تمرینات رسمی مراقبهیِ نشسته[2] به کار برده شود، یا فقط برای ایجاد روشهای تازهای استفاده شود تا با خود ارتباط برقرار کنیم. در اینجا به مواردی اشاره میکنم که به نظرم مفید اند ـــ یعنی به لحاظ علمی تأیید شدهاند ـــ مواردی که وقتی جهان تحملناپذیر میشود، میتوانید خودتان انجام دهید.
وقتی همه چیز در اطرافتان پریشاناحوال به نظر میرسد، سهل است اگر فکر کنید هیچ چیز خوبی وجود ندارد ـــ یا اگر وجود دارد، اهمیتی ندارد. با این حال، اگر تنها به اتفاقات دردناک زندگیتان توجه کنید، قطعاً فرسوده و مستاصل خواهید شد. از آن جا که ما نوعی گرایش داریم به اینکه بیشتر چیزهای بد را در ذهنمان نگه داریم تا چیزهای خوب را، باید فعالانه اتفاقات خوبِ زندگی را بکاویم تا بر این سوگیریِ منفی و ذاتی غلبه کنیم. و ما باید چنین کنیم، چون تجربه کردنِ هیجانات مثبت ـــ مانند شادی و شگفتی (awe) ـــ میتواند انرژی مورد نیاز برای بیشتر مراقبت کردن از دیگران را به ما بدهد.
یکی از تمریناتی که در کتابم پیشنهاد میکنم این است که تمام شادیهایی که درست در این لحظه در زندگیتان وجود دارد فهرست کنید ـــ ممکن است چیزهایی باشند که بدیهی میانگارید، مانند داشتن یک تختخواب گرم یا داشتن یک دوست صمیمی. در هر لحظه، بینهایت دلیل برای شاد بودن و بینهایت دلیل برای رنج بردن وجود دارد. احوال ذهنیمان به اتفافاتی که به آن توجه میکنیم بستگی دارد. بنابراین، به خود بیاموزیم چیزهای زیبا را فراموش نکنیم.
اذعان به آنچه در این جهان زیبا است به معنای چشمپوشی از اتفاقات دردناک آن نیست. در عوض، میآموزیم چگونه هشیارانه به دردهامان با عشق و پذیرش گوشِ جان بسپاریم. آگاه میشویم که ترس، خشم، یا غصه در درون ما حضور دارند. سپس میتوانیم نسبت به دردمان به این نگرش برسیم که «میدانم رنج میکشی. هرکس [در زندگیاش] گاهی رنج میکشد، و تو حق داری آنچه [در درونت] میگذرد را احساس کنی. من به خاطر تو اینجا هستم.» این پذیرشِ [حضورِ رنج] قادر است ما را یاری دهد تا تنشمان را کنترل کنیم و هنگامی که با مشکلات این جهان مواجه میشویم، انرژی بیشتری برای مشفق و دلرحم ماندن داشته باشیم.
در زندگی خودِ من، لحظات بسیاری بود که دوست داشتم از رنج بگریزم. با این حال، آموختهام که اگر کاری درست نقطهیِ مقابل آن انجام دهم زندگیام میتواند بسیار بهتر باشد. به جای فرار کردن، توجه خاص خود را به احساسات ناخوشآیندِ درونِ بدنم میبرم و به خودم میگویم: « هرآنچه در این لحظه احساس میکنی کاملاً مورد قبول است.» چهبسا درون من مقاومتی سربرآورد ـــ ممکن است به خودم بگویم که نمیخواهم این را دوست داشته باشم ـــ اما فقط توجه و پذیرشم را به سمت آن صدا میبرم، در حالی که به خودم میگویم، «میدانم آسایش و امنیت میخواهی، درست مانند هر کسِ دیگری. من اینجا هستم تا گوش کنم و کمکت کنم.» این شفقتورزی نسبت به خود (self-compassion) من را آرام میکند و از تلاش برای تغییر ماهیت دردم از طریقِ نادیده گرفتنش یا ملامتکردنِ خودم به خاطر آن درد بسی بهتر مؤثر واقع میشود.
هنگامی که میگویم «مانند هرکس دیگری»، این گفته من را یاری میکند تا سرشت انسانی مشترکمان را در خاطر داشته باشم ـــ خصوصاً این واقعیت را که کاری که میکنیم همواره با میل به اجتناب از رنج و یافتن رفاه برانگیخته میشود. اگر از بیعدالتی اجتماعی عصبانی هستید، این عصبانیت باید به انگیزهای ژرف بدل شود تا آرزو کنید در دنیایی عادل و توأم با صلح زندگی کنید. اگر از دستِ کودکتان عصبانی شدید و اکنون [بابت آن عصبانیت] خجالت میکشید، این شرم باید به انگیزهای ژرفی بدل شود که آرزو کنید بهترین رابطهیِ ممکن با فرزندتان را داشته باشید. وقتی به افکار، احساسات، و کُنشهامان در پرتو این فهم نگاه میکنیم، راحتتر میتوانیم به هنگام شکست، خود و دیگران را ببخشاییم.
کنار آمدن با یکدیگر برای انسانها میتواند تا حدی دشوار و تحملناپذیر باشد. چه دو عاشقی که نمیتوانند از آسیب زدن به یکدیگر دست بکشند، چه هزاران نفری که میکوشند جنبشی اجتماعی ایجاد کنند اما نمیتوانند در هیچ چیز به توافق برسند، اینطور به نظر میآید که نباید به این سختی باشد. اما هست.
هنگامی که تعاملتان با دیگری دارد از مسیر خود خارج میشود، یک دقیقه درنگ کنید تا ببینید آیا در حالِ انتقاد از او هستید یا از او تقاضایی دارید. سپس، با خود وارسی کنید: در عمقِ این رفتار چه نیازی نهفته است؟ ژرفترین انگیزهیِ من چیست؟ چهبسا بر سرِ همسرتان داد میکشید زیرا دوباره از سر کار دیر برگشته است و شامتان دارد سرد میشود . ممکن است نیازِ پنهان این فریاد زدن این باشد که شما احساس میکنید قَدر زحماتتان دانسته نشده و به شما احترام گذاشته نشده است . . . و [البته] شما گرسنهاید!
اگر این نیاز پنهان را تشخیص دهید، شفقتورزی به خود راحتتر میشود. در آن لحظه، تمرینتان میتواند اینطور به نظر آید که: «من عصبانیام زیرا میخواهم احساس احترام و قدردانی کنم، درست مانند هر انسان دیگری. این آرزوی من زیبا است، و احساس آن برای من قابل قبول است.» نجوای این جملات برای لحظهای یا نجوای جملاتی مانند آن معمولاً سرخوردگی و ناکامیتان را فرو مینشاند. در پرتو مشاهدهیِ نیازهای ژرفترتان، دربارهیِ نیازهای دیگران نیز کنجکاوتر خواهید شد.
اِعمال این آموزههای حالآگاهی (mindfulness) و شفقتورزی نسبت به خود (self-compassion) در چالشهای زندگیِ واقعی آسان نیست. کتاب تازهام داستانی را نقل میکند که چگونه آموختهام که تمرینم را از طریق التیام دادن دورانِ دشوار کودکیام، مشارکت در سازماندهی سیاسی، و از دست دادن همسرم به علت سرطان، بسط دهم. امیدوار ام این کتاب بتواند برای شما نیز در عمیقتر کردن تمرینتان الهامبخش باشد.
دربارهیِ نویسندهیِ این مقاله:
تیم دسموند، نویسنده، مربی مراقبه، و استاد برجستهیِ دانشگاه اَنتیاک [=Antioch University] است. او یکی از بنیانگذاران مرکز حالآگاهیِ Morning Sun [= خورشید صبحگاهی] است. او نویسندهیِ کتابهای Self-Compassion in Psychotherapy [=شفقتورزی نسبت به خود در رواندرمانی]، The Self-Compassion Skills Workbook[= کتابِ تمرینِ مهارتهای شفقتورزی نسبت به خود]، و How to Stay Human in a F*cked-Up World:Minfulness Practicees for Real Life [= چگونه در این جهان مزخرف انسان بمانیم: تمرینات حالآگاهی در زندگی واقعی] است.
[1] - how to Stay Human in a F*cked-Up World
[2] - a formal sitting meditation