حسام بهمن
حسام بهمن
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

رمان ملکوت، داستانی خیالی درباره فلسفه زندگی یا حلول جن؟!

کتاب ملکوت اینچنین آغاز می‌­شود: «در ساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته، «جن» در آقای «مودت» حلول کرد؛ میزان تعجب آقای «مودت» را پس از بروز این سانحه، با علم به اینکه چهره او به‌طور طبیعی همیشه متعجّب و خوشحال است، هرکس می‌تواند تخمین بزند؛ آقای «مودت» و سه نفر از دوستانش، در آن شب فرح‌بخش مهتابی، بساط خود را بر سبزه باغی چیده بودند…»

نویسنده­، یکی از بهترین داستان‌­های ­بلند معاصر ایران را همین‌­قدر هولناک و عجیب آغاز می­‌کند. ملکوت خواننده‌­ی کتابخوان را به یاد آغاز رمان کوتاه «بیگانه» اثر آلبر کامو می­‌اندازد که اینچنین آغاز می‌­شود: « امروز مادرم مُرد. شاید هم دیروز. نمی‌دانم. از آسایشگاه یک تلگراف دریافت کردم: «مادر فوت شد. خاکسپاری فردا. احترام فائقه.» این معنایی ندارد. شاید دیروز بود.»

نویسنده گزیده‌­کار و خوش‌­قلم کتاب ملکوت که خیلی زود از دنیا رفت، بهرام صادقی است. استعدادی که 15 دی 1315 در نجف‌­آباد اصفهان دیده به جهان گشود. وی از مهم­‌ترین چهره­‌های جلسات ادبی جُنگ اصفهان بود. در نسخه قدیمی کتاب که توسط نشر «کتاب زمان» چاپ شده است، ذیل نام کتاب نوشته شده است: «داستانی خیالی درباره فلسفه زندگی»

در ابتدای «فصل اول: حلول جن» در کتاب آیه‌­ای از قرآن به چشم می­‌خورد: «فَبَشِر هُم بِعَذاب اَلیم» که معنای تحت­‌اللفظی آن این است: «پس آنها را به عذابی دردناک بشارت ده.» بَشَر در زبان عربی به جانداری می­‌گویند که پوستش آشکار باشد. همچنین بشارت به معنای خبر مسرت­‌بخش و مژده است. در این آیه که در رمان ملکوت آمده، کلمه «بشّر» به معنای خبر اندوه‌بخش بوده که استعمال این کلمه در قرآن به گفته علما، یک نوع استعاره و یا تحکم است؛ یعنی غیر از عذاب هیچ چیز دیگری برای آنان نیست. چون پند و نصیحت دیگر تاثیری ندارد.

جلد کتاب ملکوت، انتشارات معین
جلد کتاب ملکوت، انتشارات معین


نوع روایت و کاراکترهای داستان، خاص خود بهرام صادقی است. شما هیچ نویسنده‌­ای در قبل یا بعد او پیدا نمی‌­کنید که چنین نگرشی به زندگی داشته باشد.داستان­‌های او درباره طبقه کارمند درهم‌­شکسته، فروپاشی زندگی، بیهودگی زندگی شهری و روشنفکرانی مغموم و سرخورده است. در این میانه شما به معنای عمیق واژه، «داستان» می­‌خوانید. این کتاب اصلا از آن کتاب‌­های کم­‌حجمی نیست که بخوانید و کنار بگذارید. پس از خواندنش چیزی در شما بیدار می‌­شود. نگران نباشید! چیزی که باعث بیداری است قوه تفکر است. فکر به شخصیت­‌ها شاید تا مدت‌­ها شما را رها نکند.

غلامحسین ساعدی خالق رمان عزاداران بَیَل درباره نویسنده داستان ملکوت یعنی بهرام صادقی گفته است: « نويسنده تازه‌ای پا به ميدان گذاشته بود. شايد هم کسی حدس نمی‌زد که پشت اين نقاب ناآشنا، از راه رسيده‌ای پنهان شده با کوله‌باری از طنز و هزل، نه به معنای طنز متداول يا هزل مرسوم و پذيرفته‌شده، يعنی ساده و گذرا. نويسنده‌ای پيدا شده که گريه و خنده را چنان ظريف به‌ هم گره خواهد زد که به‌صورت پوزخندی شکوفه کند؛ نه به سبک گوگول يا مايه‌گرفته از کار چخوف و ديگران. انگشت روي نکته‌ای خواهد گذاشت و دنيای تازه‌ای را نشان خواهد داد که کم کسی آن‌ را می‌شناخته.»

درباره بهرام صادقی کمتر گفته و شنیده شده است. شاید همین موضوع، خاص بودن نویسنده را دو چندان کرده است. تنها فیلمی از «مانی حقیقی» به نام «اژدها وارد می‌­شود» متاثر از کتاب ملکوت ساخته شده است. فیلم مذکور به شیوه‌­ای روایت دارد که شما کنجکاو می‌­شوید که به سراغ کتاب رفته و آن را بخوانید. داستان ملکوت برای اولین بار در دی ماه سال 1340 خورشیدی در مجله «کتاب هفته» به سردبیری غول ادبیات معاصر یعنی احمد شاملو به چاپ رسید. پس از آن چند باری دچار اصلاح شد تا در سال 1349 در مجموعه داستان­‌های «سنگر و قمقمه‌­های خالی» تجدید چاپ شود.

ضیاء موحد در مستندی درباره احمد شاملو می‌گفت: «نویسندگان دو جنبه دارند: یکی جنبه فرهیختگی و دیگری جن‌زدگی. جنبه دومی دارد نایاب می‌شود.» بهرام صادقی از این دست نویسندگان بود. قطعا او دیوانه بود که چنین آثاری از خودش به جای گذاشته است. ملکوتِ بهرام صادقی، داستانی درباره اندیشیدن به مرگ و میل به جاودانگی انسان است. داستانی که پیرامون سه شخصیت به نام­‌های "دکتر حاتم"، "م.ل" و "آقای مودت" می‌­گذرد. قصه سوررئالی که از خودکشی نیز حرف می‌زند. فصل ششم و پایانی داستان ملکوت با این شعر از مولانا شروع می‌شود:

ور نکردی زندگانی منیر

یک دو دم مانده‌ست مردانه بمیر

رمان ملکوت را دو نشر معین و نیلوفر به چاپ رسانده‌­اند. همچنین برای خواندن این رمان کوتاه (112 صفحه)، گیرا، عجیب و مرموز، کافی است سری به سایت شهر کتاب آنلاین بزنید. شما چه رمان دیگری را با این مضامین می‌شناسید؟

فلسفهادبیاتبهرام صادقیمرگزندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید