hojjatjafary
hojjatjafary
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ روز پیش

رمان کیفر آتش الیاس کانتی

دکتر پیتر کین یک چین شناس بسیار دقیق و دانشمندی با حافظه قوی است که بیشتر وقت خود را در کتابخانه شخصی خود در خانه می‌گذراند و وابستگی زیادی به کتاب‌هایش دارد.
آنقدر به کتابهایش وابسته است و به آنها احترام می‌گذارد که ارزش آنها را از جان انسانها هم بالاتر می‌داند، احترام بیش از حد دکتر کین به کتاب‌ها باعث به وجود آمدن موقعیت‌های جالبی در قصه می‌شود.
کار زیاد و دوری از اجتماع باعث شده تا دکتر کین از واقعیات زندگی فاصله بگیرد و همه چیز را از دریچه کتابها ببیند.

شخصیت‌های دیگر این رمان کاملا عامی و از جنس مردم کوچه و خیابان هستند و با این که هر روز با واقعیت زندگی رو در رو هستند اما باورها و رویاهایی دارند که باعث می‌شود درک آنها از واقعیت به شدت تحت تاثیر قرار بگیرد. حتی برخی شخصیت‌های داستان مثل خانم ترزه تصور دور از واقعتی از شخصیت خود دارند مثلا در حالی که خود را زن نجیبی می‌داند ولی به هیچ وجه این گونه نیست. برخی از آنها به چیزهای کم ارزشی افتخار می‌کنند و آن را امتیازی برای خود می‌دانند که باعث خنده خواننده می‌شود اما با کمی تامل به یاد می‌آوریم که بارها چنین آدم‌هایی در طول زندگی دیده‌ایم و می‌بینیم. مثلا من به شخصه راننده تاکسی را دیدم که هچنان به نمرات ۲۰ املای خود در کلاس اول ابتدایی افتخار می‌کرد ولی حتی نتوانسته بود دیپلمش را بگیرد.

گاهی شخصیت‌ها با هم در حال گفتگو هستند اما هر یک در مورد باور درونی و درک خود از واقعیت صحبت می‌کند که عملا باعث می‌شود گفتگویی صورت نگیرد و صحبت کردن باعث ایجاد درک مشترک از واقعیت بیرونی نمی‌شود، این اتفاق موقعیت طنز آمیزی ایجاد می‌کند اما نمایانگر یک واقعیت تلخ است.

زبان داستان ساده و بدور از تکلف‌های فلسفی است، دنیایی که در این رمان ساخته می‌شود دنیایی فانتزی نیست حوادث عجیب و پیچیده و خاصی اتفاق نمی‌افتد، دنیای این رمان همان دنیایی است که هر روز در آن زندگی می‌کنیم و انسان‌های تنهایی هستیم که ظاهرا با هم هستیم و در حال گفتگو و ارتباط با هم ولی بسیاری از مواقع این ارتباط شکل نمی‌گیرد انگار که متوجه زبان هم نمی‌شویم چیزی که مترجم با بیان داستان برج بابل در مقدمه خود به درستی اشاره کرده.

با اینکه نویسنده در بسیاری موارد از زبان طنز استفاده کرده ولی در نهایت دنیای این رمان دنیای ترسناک انسان تتهاست جایی که هیچ کس، هیچ کس را درک نمی‌کند، یعنی دنیای خود ما.

اینجاست که تولستوی می‌نویسد:

انسان در بالاترین سطح هوشیاری‌اش تنهاست. این تنهایی عجیب و غیر عادی و دشوار به نظر می‌رسد. انسان‌های ابله تلاش می‌کنند از راه عیاشی از این سطح متعالی به سطحی نازل فرار کنند، اما انسان‌های عاقل به کمک نیایش در این سطح متعالی می‌مانند.

رمانواقعیت زندگیادبیاتزندگی
کسی که می خواهد برنامه نویس بماند، برنامه نویس شرکت فن افزار، بازی ساز، گرشاسپ راز اژدها، شمشیر تاریکی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید