Soodeh·۵ سال پیشگیس بافتروبروی آینه نشستم و به عکس پدربزرگ توی قاب چوبی با نوار سیاه مورب که کنارش چسبیده شده بود ،خیره شدم.چقدر جاش خالی بود ،چقدر بین جمعه پیش با…
Soodeh·۵ سال پیشدل منبالاخره یه روزی یه لحظه ای یه جایی ،دیگه نمی کشیحتی سراب خوش خط و خال خیال هم نمی تونه وسوسه ات کنه برای ادامه ...احساس میکنی وزنه های سنگی…
Soodeh·۵ سال پیشدلخوشیهای کوچکدل آدمی لطیفه ایست ربانی و نورانی .اقیانوس عظیمی است که اگر جایگاه دیو و دد نباشد ،خانه امن عشق است .و این اقیانوس بیکران عشق گاهی چقدر آرا…
Soodeh·۵ سال پیشهوای تازهپشت پنجره ایستاد تا هوای مطبوع صبحگاهی را استشمام کند .به کوچه نگاه انداخت .غلظت آلودگی به قدری زیاد بود که انتهای کوچه دیده نمی شد .آهی کش…