یک بی خبری دلچسب! بی خبری از همه چیز که بعد از یک خواب ظهر اتفاق میوفته!
ممنونم از تو
طول روز را برای خودم یک کنجی نشسته بودم، کارهای مختلف و سرگرم کننده، ولی من را ارضا نمیکرد!
به خودم گفتم که منو این کودک درونِ سوزان، تاب و توان این همه لَختی را نداریم، باز هم نشستم و نشستم که ناگهان یکی آمد! به حق که او سفیری از سمت کائنات بود، چقدر بی آلایش و زیبادرون بود!
شیفتهی انرژی و کودک درونش شدم، چقدر حرفاش به دلم نشست! چقدر قشنگ و نم نمک حال من را متحول کرد!
الان احساس سپاسگزاری، زیبایی و رهایی دارم! بعد از هم صحبتی با او همهی حسرتها و ناراحتیها را گذاشتم کنار!
مثل یک موسیقی دلنشین و روح نواز من را پرواز داد! به رویاهای کودکیم ، من را به یاد اهدافم انداخت.... ممنونم از تو...

مطلبی دیگر از این نویسنده
می فهمم
مطلبی دیگر در همین موضوع
من کیستم؟!
بر اساس علایق شما
چرا به من سیگار تعارف نمی کنی؟