ویرگول
ورودثبت نام
A_B
A_B
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

داستان من و لیلی (1)

( قسمت_اول بیداری )

کلاس هفتم بودم. چیزی از شروع سال تحصیلی نگذشته بود...

من دانش آموزی خوش گزرون، اهل فضای مجازی، طرفدار انیمه و انیمیشن، فیلم و گیم...
و متاسفانه بد خلق بودم 😅😓

هر نوع بازی رایانه ای که فکر کنید من کرده بودم. کالاف، پابجی، کلش آف کلنز و... آنلاین و آفلاین 😌

چه کیفی می کردم با دنیای خودم 😋
اما یک مشکلی که داشتم این بود که هر بازی رو که می کردم بعد از مدتی برام تکراری و کصل کننده می شد.
دنبال یک تفریحی بودم که هیچ وقت ازش خسته نشم... 😮‍💨😪

یکی از همین روز ها روی صندلی پشت میز رایانه نشسته بودم و داشتم قسمتی از انیمه (یا همان انیمیشن ژاپنی) محبوبم رو تماشا میکردم

نقش اول این انیمه پسری نوجوان با اخلاق خوب و جسمی قوی بود. توی اون انیمه کسی بود برای خودش 😍

خیلی از کاراکتر های داخل اون انیمه دوستش داشتن. البته منم همینطور 🥰

انیمه به پایان قسمت رسید و من روی تختم دراز کشیدم تا کمرم استراحت کنه.

همینطور که روی تخت دراز کشیده بودم چشمام رو بستم و به صحنه های انیمه ای که دیده بودم
و به شخصیت اول فیلم فکر می کردم که چقدر انسان مهربون و خوش اخلاقی بود. چقدر فداکار و با شخصیت بود 😊

ناگهان چشمم رو باز کردم و فکری کردم. با خودم گفتم که حتما نباید صفات خوب رو در انیمیشن و انیمه دید. چرا من نتونم مثل این کاراکتر خیالی، انسان خوبی باشم؟ 🤔

نشستم و تصمیمی گرفتم. با خودم گفتم باشه...من سعی می کنم که مثل این پسر داخل انیمه، انسان خوبی بشم. اما می دونم که نمی تونم 😔 ولی به امتحانش می ارزه 👍😎

از فردای همون روز سعی کردم که کمی مهربون تر و خوش رو تر بشم.

یکی دو ماه گذشت و من از پر جنب و جوش ترین و شلوغ ترین دانش آموز کل مدرسه، تبدیل شدم به یکی از آروم ترین بچه های مدرسه 😃

رفتار همکلاسی هام و معلما با من تغییر کرده بود. بهم بیشتر از قبل احترام می گذاشتن 😇

بقیه و حتی خودم این تغییر رو برای خودم یک معجزه می دونستم 🤯😦

پس تصمیم گرفتم باز هم صفات مثبت بیشتری در خودم تقویت کنم 😀

اما نمی دونستم که این تصمیم به کجا ختم میشه. حتی خواب همچین چیزی رو نمی دیدم که... که...😨😶‍🌫



#گیم #گیمر #انیمه #فیلم #سریال #انیمیشن #نماز #خاطره

داستانخاطرهدل نوشتهعشق الهیخدا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید