صبح که پاشدم با اهنگی که فرستاده بودی بیدار شدم اهنگی که همون غریبه که حس میکنم خودتی و به این امید جوابشو میدم
«من و این همه شراب این جماعت خراب
به تو می نگرم از دور...»
میدونی دلم از بس برات تنگه برای شیطونیات برای حرفات برای حتی اخمات
که هر لحظه بغض گلومو میگیره
همش میگم تو چرا اینقد بی رحمیاگه واقعا دوسم نداشتی پس بقیه چی
پس بقیه کارات چی
چند وقت دیگه قراره باز بیام دانشگاه این بر خودم بهت میگم بیای دیدنت حس دوباره زندگی میده به من
باورت میشه یه ماه بیشتر مونده تا اومدنم اما من از الان شبا خواب ندارم
هر شب دارم با خودم حرف میزنم که بهش چی بگم میاد؟
چقد دلم برات تنگه لعنتی و کاری از دستم برنمیاد
هر شب عکس پروفایلتو چک میکنم قربون صدقه ات میرم
هر روز عکسامونو نگاه میکنم بغضم میگیره از این همه دوری
دوست دارم
دوست دارم اما اما اما دوری و نخواستن تو زهری که هر روز میچشمش
و منی که پلی لیستم داغونم میکنه و مدام این اهنگ پلی میشه
غلام چشم ان ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو...