فکر می کنید انسان خشمگینی هستید ؟
فکر می کنید انسان مهربانی هستید ؟
فکر می کنید انسان حساسی هستید ؟
حالا به این چند سوال جواب دهید :
آخرین باری که خشمگین نبوده اید کی بوده است ؟
آخرین بار کی حس کردید که دارید با کسی نامهربانی می کنید ؟
چه زمانی بوده که علیرغم حساسیتتان کاری سخت و دشوار را انجام داده اید ؟
انسان معجونی است از همه افکار و احساسات. هم افکار و احساسات خوب و هم افکار و احساسات بد. هیچ انسانی در دسته همیشه خوب یا همیشه بد قرار نمی گیرد.
مثلا می بینید حتی انسانهایی که درگیر جنایاتی مانند قاچاق انسان و مافیای مواد مخدر هستند، احتمالا انسان های با معرفت و خوش مشربی هستند.
یا می شنوید که مثلا زنان و مردانی که درگیر صنعت پورن هستند انسان های خیر و بشر دوستی هستند که در گوشه گوشه دنیا به کمک محرومان و گرسنگان می شتابند.
هیچ انسانی سراسر خیر یا شر نیست.
پس چرا ما وقتی که می خواهیم خود را برای خودمان یا دیگران تعریف کنیم از یکی از این وجوه استفاده می کنیم ؟
چرا بخشی از وجودمان را دوست داریم و بخش دیگر را نه ؟
کسی را تصور کنید که می گوید من دست راستم را دوست دارم اما دست چپم را نه. خنده دار به نظر نمی رسد؟
حالا فردی که می گوید من آرامشم را دوست دارم اما خشمم را نه چطور . الان خیلی کمتر خنده تان گرفت. درست است؟
او هم دارد بخشی از وجود خودش را انکار می کند . این طور نیست ؟
هر فردی که به دنیا می آید زمینه ای مساعد است برای تمام این حالات و احوال خوب و بد. اما کم کم و طی زمان از طریق اطرافیان و رسانه ها اینگونه القا می شود که حالات خوب را بپذیر و از حالات بد، فرار کن چون خوب نیستند. دائم به بچه ها اینگونه می فهمانیم که شادی خوب است غم بد است، ملاطفت خوب است خشم بد است، آرامش خوب است اضطراب بد است و ...
راستی اگر غم بد است چرا هنگام از دست دادن عزیزان نمی گویید: غم بد است بیا شادی کنیم.
اگر واقعا اضطراب بد بود که ما بدون فکر و نگرانی از خطرات محیطی در جنگل ها می چرخیدیم و نسل بشر همان سالهای ابتدایی از بین رفته بود.
هر کدام از این حالات و احساسات در جای خود کارایی دارند، این چسبیدن به این افکار و احساسات است که خرابشان می کند.
کسی که می خواهد همیشه شاد باشد مجبور است اولا بخش غمگین خودش را انکار کند و ثانیا دست به هر کاری مثل مصرف الکل و شیشه بزند تا شادی ایجاد کند.
افرادی که می خواهند همیشه احساس خوشبختی کنند باید وجود احساس ناکامی را انکار کنند و در عین حال، این افراد با اولین ناملایمات پیش آمده دل زده شده و خود را بدبخت می انگارند.
معادله ما انسانها اینگونه است:
ما همه چیز هستیم و هیچ نیستیم. سعی کنیم خود را با یکی از این دو طرف معادله، تعریف نکنیم.