واحد خدمات مشتریان یا همان Customer Service یکی از مهم ترین واحدهای هر کسبوکاریست. عمدهی وظایف این واحد، کمک به مشتریان در 4 حوزه است.
1- خدمات قبل از فروش (مثال: ارائه اطلاعات در مورد محصول، ارائه اطلاعات در مورد فرایند خرید و ...)
2- خدمات حین فروش (مثال: حل مشکلات ثبت سفارش، یافتن محصول، پرداخت وجه و ...)
3- خدمات بعد از فروش (مثال: خدمات گارانتی، تحویل کالا، نصب و راه اندازی و ...)
4- خدمات بدون فروش (مثال: مشاوره در مورد محصول ناموجود و خدماتی جهت ترغیب به خرید در آینده)
با نگاه کلی به 4 مورد فوق، نیک واضح است که تمرکز این واحد، یاریرسانی به مشتریان و احقاق حقوق آنان است.
آنچه که مشخص است، واحدی با تعاریف فوق، نیازمند قدرتی در کل سازمان است تا بتواند اهداف خود را محقق و به وظایف ذاتی خود به خوبی عمل کند. اما، با نگاهی به جایگاه این واحد در ساختار سازمانی (Org.Chart) کسبوکارها، معمولا مشاهده میکنیم که ساختار سازمانی موجود، قدرت لازم را در اختیار این واحد قرار نمیدهد.
قبل از پرداختن به جزئیات جایگاه سازمانی این واحد در کسبوکارها، لازم است به این نکته اشاره شود که معمولا واحد خدمات مشتریان از نظر اندازهی تیم (Team Size)، چیزی در حدود 25% الی 30% از اندازهی کل سازمان را تشکیل میدهد و لذا این واحد را می توان از نظر اندازه، واحدی بزرگ نامید.
جایگاه واحد خدمات مشتریان در ساختار سازمانی اکثر کسبوکارها، به دو شکل زیر طراحی شده است.
1- زیر مجموعه ای از واحد عملیات (COO) مانند تپسی، دیجیکالا و ...
2- زیر مجموعه ای از واحد بازاریابی (CMO) مانند تیپاکس، سام الکترونیک، مادیران و ...
سازمانهایی که شکل اول را انتخاب می کنند - با در نظر گرفتن بزرگی و هزینههای این واحد - آن را تحت نظر واحد عملیات قرار می دهند. این سازمانها با اعتقاد به اینکه مدیران عملیاتی به علت بهرهمندی از ساختار ذهنی فرایندمحور، هزینههای این واحد را بهتر تحت کنترل دارند، ساختار خود را توجیه میکنند.
دستهی دیگر نیز با این دیدگاه که مدیران بازاریابی، ساختار ذهنی مشتریمحور دارند و جنس فعالیت این دو واحد را نزدیک میبینند، خدمات مشتریان را تحت نظر واحد بازاریابی اداره کرده و از ساختار خود دفاع میکنند.
اما حلقهی مفقوده در هر کدام از ساختارهای فوق چیست؟
1- عدم وجود قدرت کافی: فرض کنید بخش عملیات به دلایلی، باعث تضییع حقوق مشتری میشود و واحد خدمات مشتریان نیز تحت نظر بازاریابی است. بالاترین مقام مسئول در واحد خدمات (CMO) قدرت کافی برای اعمال نظر و فشار بر واحد عملیات را نخواهد داشت چرا که آن واحد نیز در پی دفاع از خود بر میخیزد. این موضوع بالعکس نیز صادق است.
2- تعارض منافع: فرض کنید واحد عملیات باعث تضییع حقوق مشتری شده است و خدمات مشتریان نیز تحت نظر همان واحد است. در اینجا، خدمات میبایست برخلاف منافع عملیات، بر هم تیمی خود اعمال قدرت نماید که منجر به تعارض منافع درون تیمی میشود.
شرکت های مشتری محور چه می کنند؟
با بررسی ساختار شرکت هایی که به معنای واقعی کلمه - نه صرفا شعار - مشتریمحور هستند، با جایگاهی مواجه میشویم که شاید کمتر به گوشتان خورده باشد و آن معاون ارشد خدمات مشتریان (CCSO) است. به این ترتیب، با اتصال مستقیم واحد خدمات مشتریان به مدیرعامل (و یا حتی در مواقعی به هیات مدیره!) قدرت لازم و کافی برای اعمال قدرت در جهت احقاق حق مشتری بر تمام واحدها در اختیار خدمات مشتریان خواهد بود. یادآور میشود که بسته به سایز کسبوکار، مسئولیت خدمات مشتریان بر عهدهی معاون، مدیر ارشد و یا مدیر نیز قرار میگیرد ولی آنچه که اهمیت دارد، ارتباط مستقیم با مدیرعامل است.
در ایران، ایرانسل، همراهاول، اسنپ، اسنپ تریپ، اسنپ فود و علی بابا از جمله شرکتهایی هستند که خدمات مشتریان خود را به این صورت اداره میکنند. نمونه های خارجی این ساختار نیز در شرکتهای خوشنامی نظیر T-Mobile، آمازون، Vodafone، اوبر و گروه !Yum (مالک برندهای KFC، پیتزا هات، Taco Bell و ...) به چشم میخورد.