محدوده عملیات آنها، جاده ها و بزرگراه هاست. سرعتشان سرسام آور، دشمنانشان سارقین، قاتلین و باجگیرانند که راه را بر بیگناهان می بندند. مردان کبرا 11 شبانه روز در حال فعالیتند. ???
همه ما مدیران، کارمندانی مثل مردان کبرا 11 میخوایم با خصوصیات خوب و خفن که بتونن به خوبی نیازهای سیستم و کسب و کار ما رو برطرف کنن و از خودگذشتگی نشون بدن. در صورتی که اگر سریال هشدار برای کبرا 11 رو هم دیده باشید، این پلیس های وظیفه شناس و از خودگذشته هم خصوصیات بد و نابهنجاری رو دارن. این موضوع کاملا طبیعیه و هیچکسی کامل نیست. مدیر منابع انسانی باید بدونه که کسب و کار به چه کسی و با چه خصوصیاتی نیاز داره و بهترین گزینه از بین گزینه های روی میز چه کسی میتونه باشه.
در مطالب قبل، نکاتی رو در مورد روانشناسی در مدیریت کسب و کار توضیح دادم. اینبار میخوام در مورد روانشناسی در مدیریت نیروی انسانی در کسب و کار براتون حرف بزنم. اسمش طولانی و ترسناک به نظر میرسه نه؟اما به سختی اسمش نیست. ? دلیل انتخاب این موضوع اینه که عموما کسب و کار ها در ابتدای امر بسیار کم جمعیت و کوچک هستند و بنیان گذار یا بنیان گذاران همه وظایف رو بر عهده دارن. پس میشه گفت که هر مدیر، وقتی که مدیریت رو شروع میکنه و با چالش هاش روبرو میشه، نیاز داره که مدیریت منابع انسانی رو هم انجام بده و به تجربیات و اندوخته هاش اضافه کنه.
بعد از یک جلسه سخت و طولانی با مشاورتون و یا با اعضای تیمتون، شما به این نتیجه میرسید که احتیاج به جذب نیروی جدید برای یکی از واحد های کاریتون دارید. در اینجا چند تا سوال مطرح میشه که باید از خودتون بپرسید و جواب هایی رو براشون داشته باشید.
چه موقعیت شغلی و کاری در کسب و کار شما هست که می خواید براش نیرو جذب کنید؟ شاید این سوال براتون خیلی ساده به نظر برسه اما اصلا گول ظاهرشو نخورید. از اون مارمولکاس! ?♂️
در مرحله اول نیازه که شما بررسی کنید دقیقا شخصی که نیاز دارید قراره برای شما چه کاری رو انجام بده و بازدهی انجام این کار در کسب و کارتون چیه.
مثلا شما یک فروشگاه زنجیره ای دارید و تصمیم میگیرید یک صندوق دار جذب کنید که بتونه خرید مشتری ها رو حسابرسی کنه و تاثیرش برای کسب و کار شما اینه که مشتریانتون دیگه نیازی نیست توی صف وایستن و منتظر حسابرسی خرید هاشون بشن. در نتیجه رضایت مشتری از فروشگاه شما بیشتر میشه و علاوه بر افزایش تعداد مشتری، افزایش فروش رو هم تجربه خواهید کرد.
خب حالا چه کسی میتونه مناسب ترین فرد برای موقعیت شغلی مورد نظرتون در کسب و کارتون باشه؟؟
مثال فروشگاه زنجیره ای رو ادامه میدم. فروشگاه شما در قسمت لاکچری نشین شهره و همه افرادی که میان به فروشگاه شما با بنز و پورشه و ... میان. افراد مسن معمولا بالای 500 هزار تومن از شما خرید می کنن و جوون تر ها هم حدود 50 هزار تومنی خرید انجام میدن. با این خصوصیات چه کسی میتونه بهترین فرد باشه؟ یه خانم جوون و جذاب با ظاهر آراسته و خنده رو؟ یه آقای میانسال شوخ و بامزه با سبیل های تاب خورده؟ یا شایدم یک آقای جوون ساده با برخورد معمولی؟ برای اینکه متوجه بشید چه کسی بهترین نیرو برای شماست بسته به کسب و کارتون باید ببینید که این نیرو قرار هست با چه افرادی در ارتباط باشه. آیا یک نیروی داخل سازمانه و فقط قراره با افراد سازمان ارتباط داشته باشه؟ یا یه نیروی خارج از سازمانه و با مشتریان نهایی کسب و کار شما ارتباط داره؟ اگر قراره با مشتریان شما در ارتباط باشه، مشتریان شما چه خصوصیات، علایق و نیازهایی دارن که این فرد بتونه در راستای اونها عمل کنه؟ یا اگر قراره داخل سازمان کار کنه، شرایط روانی و اخلاقی سازمان شما به چه صورته؟ آیا یک خانم با حجاب در کسب و کار شما معذب میشه؟ یا یه خانم بدون حجاب احساس بدی بهش دست میده؟
همه این ها از مواردی هستند که باید برای گرفتن یک نیروی جدید بررسیشون کنید.
در نهایت باید به این سوال جواب بدید که چرا خانم فلاح که 25 سال سن داره و ازدواج هم کرده، رشته اش معماری بوده و در زمینه طراحی گرافیک سررشته داره، میتونه بهترین گزینه برای واحد ارتباط با مشتری شما باشه؟
شخص رو شما انتخاب می کنید. خصوصیاتش رو هم شما انتخاب می کنید. شرایطش رو هم شما انتخاب می کنید. کارش رو هم شما انتخاب می کنید. بعد درخواست نیرو می کنید و هرکسی که نزدیک ترین شرایط رو به معیار های شما داشت به صورت موقت جذب می کنید و میبینید که آیا در عمل هم میتونه مثل حرف هایی که زده باشه یا خیر.
فرض کنید اولین باری که رفتید هاکی روی یخ بازی کنید، سریعا میفرستنتون توی زمین تا جلوی قوی ترین تیم منطقه مسابقه بدید!! شما دارید فریاد میزنید که من حتی بلد نیستم که روی یخ اسکی کنم اما انگار کسی حرف های شما رو نمیشنوه. میفرستنتون توی زمین و با اولین قدمی که بر میدارید، با صورت میخورید زمین. احساس بدی دارید اما بلند میشید و سعی میکنید تعادل خودتون رو حفظ کنید. قدم دوم رو که بر میدارید یهو یکی از بازیکنای تیم حریف چنان ضربه ای بهتون میزنه که میچسبید به دیوار و پخش زمین میشید. تا آخر مسابقه حسابی له و لورده میشید و مثل انار آبلمبو شده زمین رو با نفرت بیش از اندازه ای به ورزش هاکی ترک می کنید.
کسب و کار هم دقیقا همینطوره. شما هاکی رو نمیشناختید و بدون شناخت ازش وارد گود رقابت شدید.
در کسب و کارتون هم اگر خودِ کسب و کار و تیم کاریتون رو نشناسید، قطعا آبلمبو شده بازار رو ترک می کنید و احتمال زیاد بسیار از کارآفرینی ناامید میشید و میرید کارمند یه اداره ای جایی میشید.
برای اینکه بتونید اعضای سازمانتون رو به خوبی بشناسید، حتما در زمان معارفه اولیه برای استخدام یا همکاری، ازشون تست های شخصیت شناسی بگیرید. به صورت هفتگی یا ماهانه با هرکدوم از افراد تیم جلسات خصوصی داشته باشید و نیم ساعتی رو باهاشون حرف بزنید و سعی کنید لایه های پنهان شخصیتشون رو کشف کنید. دریافت گزارش روزانه که نکات روانشناسی در سوالاتش گنجونده شده باشه، میتونه تا حد زیادی شناخت شما نسبت به هویت اصلی نیروهای کاریتون رو افزایش بده. گاهی اوقات استفاده از تابلوی اعلانات برای رسوندن پیام های انگیزشی میتونه راهی باشه برای اینکه ببینید آیا کارمندانتون پتانسیل این رو دارند که قله های موفقیت رو در کنار شما فتح کنن یا فقط دنبال این هستند که حقوقشون رو سال به سال افزایش بدن؟ آیا موفقیت در نظرشون همون موفقیت در نظر شماست یا اینکه به آب باریکه های موفقیت هم راضی هستن؟
وقتی شما افراد سازمانتون رو به خوبی بشناسید، زمان جذب نیروی جدید بسیار راحت تر خواهید بود چون میدونید که چه افرادی با چه ویژگی هایی در حال حاضر برای شما به خوبی کار میکنن و سعی میکنید نیروی جدیدتون رو هم از همین تیپ افراد انتخاب کنید. علاوه بر این، مدیریت شما در سازمان بسیار راحت تر خواهد بود و میتونید با استفاده از ایجاد یک مافیای فکری اعضای سازمانتون رو به راحتی کنترل و مدیریت کنید.
زمانی که شما می خواید محصولی رو به بازار معرفی کنید، براش بازار هدف خاصی رو در نظر میگیرید. مثلا قاب گوشی فانتزی تولید میکنید برای دخترهای 15 تا 22 سالی که آیفون دارن.
وقتی که می خواید نیرویی جذب کنید، بسته به نوع مهارتی که نیاز دارید باید براش بازار هدف خاصی رو در نظر بگیرید. افرادی که قراره از آگهی شما مطلع بشن چه افرادی هستن؟ این موضوع خیلی مهمه و حتما روش حسابی فکر کنید.
خب امیدوارم که از این نوشته لذت برده باشید و تونسته باشم بهتون کمک کرده باشم.
در آینده سری جدیدی از نوشته هام رو آغاز می کنم که دیگه مدیریتی نیست! البته نوشتن در زمینه مدیریت رو ادامه میدم و به زمینه جدیدی که روانشناسی باشه ورود میکنم. تا به اینجا این 2 موضوع رو در کنار هم بررسی می کردیم اما حالا وقتشه که کمی تخصصی تر و دقیق تر به موضوعات نگاه کنیم.
من هم یک مدیر کسب و کار هستم و تلاشم این هست که در زمان های آزادی که دارم بتونم نقشی در پیشرفت مدیریت در کشورم داشته باشم.
ممنونم که مطالعه کردید. تلاشم این هست که بتونم در موفقیت همه شما سهمی داشته باشم.
سایر سری نوشته های من
توصیه هایی برای مدیران کسب و کار بخش اول