خودکشی تلاشی ناامیدانه برای فرار از رنجی است که غیرقابل تحمل شده. کسی که خودکشی میکند، پر از احساس بیزاری از خود، ناامیدی و انزواست و بجز مرگ هیچ راهی برای تسکین دردهای خود نمیببیند.
البته بسیاری از این افراد، علی رغم این دیدگاه، برای خودکشی، عمیقا دچار تعارض هستند و آرزو میکنند کاش بجز خودکشی، راه دیگری وجود داشت تا بتوانند به درد و رنج خود پایان دهند. گروه روانشناسی زیما در این نوشته، درباره خودکشی، نشانه های تمایل به خودکشی، باورهای غلط درباره خودکشی و رفتار با فردی که قصد خودکشی دارد، صحبت میکند.
درباره خودکشی باورهای غلطی وجود دارد که لازم است آنها را بدانیم.
واقعیت: تقریباً هرکسی که اقدام به خودکشی میکند، از قبل، سرنخ یا هشداری در این مورد، به اطرافیان خود داده است. روانشناسان توصیه میکنند، حتی اشاره غیرمستقیم به مرگ یا خودکشی را نادیده نگیرید. جملاتی مانند «وقتی من مردم از این رفتارت پشیمان میشوی»، «راهی برای حل شدن مشکلاتم نمیبنم»، “روزهای بعد از مرگ من را هم میبینی” و… اینکه این جملات چقدر لحن شوخی داشته باشند، مهم نیست؛ به هر حال یک هشدار جدی هستند و باید به آنها توجه کنیم.
واقعیت: اکثر افرادی که خودکشی میکنند، روان پریش یا دیوانه نیستند. آنها ناراحت، غمگین، افسرده یا ناامید هستند، اما ناراحتی شدید و درد عاطفی لزوماً نشانه بیماری روانی نیست.
واقعیت: حتی یک فرد بسیار افسرده احساسات متفاوتی در مورد مرگ دارد و احساسات او بین میل به زندگی و میل به مردن در نوسان است. این شخص، به جای اینکه مرگ را بخواهد، فقط میخواهد که دردش متوقف شود؛ انگیزهی او برای پایان دادن به زندگی، همیشگی نیست ولی گاهی ممکن است این انگیزه آنقدر زیاد شود که …
واقعیت: بسیاری از افراد سعی میکنند قبل از اقدام به خودکشی از دیگران کمک بگیرند. مطالعات نشان میدهد که بیش از 50 درصد از قربانیان خودکشی در شش ماه قبل از مرگ خود به دنبال کمک روانی بوده اند.
واقعیت: شما با صحبت در مورد خودکشی به کسی ایده خودکشی نمیدهید. بلکه برعکس: صحبت آشکار و صادقانه در مورد افکار و احساسات خودکشی میتواند به نجات یک زندگی کمک کند.