حتما براتون پیش اومده که ببینین درهای قطار توی مترو داره بسته میشه و همه با عجله میدوئن که به قطار برسن. حتی کسایی که عجله ندارن هم میدوئن.این رفتار رو میشه از دیدگاههای مختلف روانشناسی بررسی کرد:
فروید معتقد بود که رفتارهای ما تا حد زیادی از ناخودآگاه سرچشمه میگیرن و تحت تأثیر غرایز بنیادی مثل غریزه بقا (Life Instinct - Eros) و کاهش تنش هستن. وقتی درهای مترو در حال بسته شدن هستن، ذهن ما ناخودآگاه این وضعیت رو به عنوان یک فرصت از دسترفتنی یا حتی تهدیدی برای امنیت و کنترل شخصی درک میکنه. در نتیجه، نهاد (Id) که به دنبال ارضای فوری نیازهاست، ما رو وادار میکنه که هر طور شده سوار بشیم.
حتی اگر ۵ دقیقه بعد قطار بعدی بیاد، ناخودآگاه ما از تأخیر و بلاتکلیفی خوشش نمیاد و میخواد همون لحظه به مقصد نزدیکتر بشه. این رفتار شبیه اضطراب جدایی کودک از مادر هم هست؛ انگار که داریم از چیزی جدا میشیم که شاید دیگه دستمون بهش نرسه، حتی اگه منطقی بدونیم که قطار بعدی خیلی زود میاد.
یونگ باور داشت که بسیاری از رفتارهای انسانی از ناخودآگاه جمعی (Collective Unconscious) و کهنالگوها (Archetypes) سرچشمه میگیرن. دویدن برای سوار شدن به مترو میتونه به کهنالگوی "شکارچی" یا "مسافر" برگرده؛ یعنی نوعی غریزه قدیمی که در ذهن ما حک شده که "فرصتها ناپایدار هستن، پس باید هرچه زودتر بهشون رسید."
ذهن انسان در طول تاریخ برای بقا برنامهریزی شده و این ذهنیت که "فرصتها از بین میرن و همیشه تضمینشده نیستن" از دوران شکار و بقا به جا مونده. حتی اگه قطار بعدی بیاد، ناخودآگاه ما به ما هشدار میده که شاید بعدی هم مشکل داشته باشه، شاید تأخیر بیفته، شاید پر باشه... پس بهتره همینی که هست رو از دست ندیم!
دویدن به سمت مترو ترکیبی از غریزه بقا (فروید)، ناخودآگاه جمعی و ترس از فرصت ازدسترفته (یونگ) و شرطیسازی ذهنی و سوگیری شناختی هست. ذهن ما با اینکه میدونه قطار بعدی میاد، ولی ناخودآگاه میترسه که فرصت فعلی از دست بره و این اضطراب باعث دویدن میشه، حتی اگه هیچ عجلهای نداشته باشیم. 🚆💨