من معمولا پادکستهای توسعهفردی گوش میدم و سعی میکنم چیزی ازشون یاد بگیرم و از این رو نه همیشه ولی معمولا نتبرداری میکنم. یکی از پادکستهای محبوبم هم رادیو راه مجتبی شکوری هست. تا حالا نکات چندتا از قسمتهاش رو یادداشت کردم و قصد دارم طی چند پست تو ویرگول به اشتراک بذارم تا دیگران هم ترغیب بشن به شنیدن این پادکست و هم با خوندن این مطالب نکات جدیدی رو یاد بگیرن و یا مرور کنن. لذا تاکید میکنم که این مطالب جایگزین شنیدن خود پادکست نیست و پیشنهاد میکنم حتما خود پادکست رو بشنوی (لینکش رو در انتهای همین مطلب قرار میدم).
- این قسمت درباره کنار اومدن با مرگ عزیزانمون نیست بلکه درباره آگاه شدن از مرگ خودمونه و این که بفهمیم مرگآگاهی چطور میتونه تصمیمات و اقدامات ما رو تحت تاثیر قرار بده؟ چطور کیفیت زندگی ما رو تغییر بده.
یه سوال مهم: اولین بار کِی و کجا مرگ خودش رو به شما نشون داد و باهاش مواجه شدید؟
- صنعت سرگرمی به ما فرصت مرگاندیشی رو نمیده اما به هر حال مرگ در اعماق وجود ما پرسه میزنه و به صورت ناخودآگاه ما رو تحت تاثیر قرار میده. به هر حال ما باید با پرسش با مرگ چه باید کرد مواجه بشیم...
* این صحبتها مال زندگی تا لحظهی مرگه (نه بعد از مرگ)
* مرگ یک انقلاب معناییه که بسیاری از چیزها رو بیمعنا و بسیاری از چیزها رو معنیدار میکنه؛ هرقدر زندگی ما پروپیمونتر باشه، راحتتر به مواجهه با مرگ میریم. کسی بد میمیره که بد زندگی کرده (یا زندگی نکرده). کسی به دانش اصیل درباره زندگی دست میابد که به دانش اصیل درباره مرگ رسیده باشد.
- معرفی کتاب: جنگ و صلح، مرگ ایوان ایلیچ از تولستوی
- آثار مواجهه با مرگ:
1. بازتنظیم اولویتهای زندگی (دستکم برای مدتی کوتاه): آیا نردبان زندگیمان را به دیوار درستی تکیه دادیم؟!
2. احساس رهایی: افزایش شهامتمان برای زندگی و نترسیدن از قضاوتهای مردم
3. تغییر رابطهمون با اطرافیان: متوجه اهمیت چیزهای کوچک و ریزهکاریها در روابط با نزدیکانمون میشیم.
در یک کلام مرگآگاهی میتونه ما رو شجاعتر، مهربونتر و خردمندتر کنه. جهانبینیمون رو تغییر میده.
در طول تاریخ بزرگان کوشیدهاند تا این جراحت ناشی از مرگ رو التیام بدن.
- اضطراب ناشی از کتمان مرگ:
روان ما میتونه پاسخهای پیچیدهای به مرگ بده.
مثال) بیماری که همه کارهایش را نیمه رها میکرد. مثلا غذایش را نصفه میخورد، سیگارش را تا ته نمیکشید و...
یا 70% افراد دارای اختلال وسواس دارای تجربه نزدیک مرگ بودهاند.
در واقع وسواس، هوس(خصوصا افراد هوسباز جنسی)، اسکیزوفرنی و...، نوعی پاسخ دفاعی به اضطراب مرگ است. پاسخی منظم از درون به هرجومرج و بلاتکلیفی جهان.
تا زمانی که از مرگ روی برمیگردانیم، زندگی آغاز نمیشود. از مرگ نترس از این بترس که هیچوقت زندگیات شروع نشه. شعور و آگاهی انسان، موهبت دردناکیه که خداوند به او بخشیده. پس بیا مرگ رو بپذیریم و زندگی رو به تمامی زندگی کنیم و جشن بگیریم و آتش به پا کنیم و در نهایت جز قلعهای سوخته برای مرگ باقی نذاریم.
- انسان دو جور ترس داره:
یک) ترس از زندگی: چالشها و سختیها و ترسها که موجب زندگی نزیسته میشود که یک هستی در خواب مانده است که فقط پذیرش مرگ میتواند بیدارش کند؛ مرگ یادمون میندازه هستی رو نمیشه به تعویق انداخت...
تمرین سورئال: نوشتن وصیتنامه. در خدمت به زندگیه و تکلیفمون رو با زندگیمون معلوم میکنه و شجاع ترمون میکنه. یه تجربهی حسی بینظیره که از ده تا کلاس روانشناسی موثرتره.
دو) ترس از مرگ.
* هستی اصیل: یه جایی با مرگ مواجه میشی و تکلیفت رو باهاش معلوم میکنی و از اون به بعد نه چگونگی چیزها بلکه صِرفِ بودنِ چیزها برات اهمیت پیدا میکنه. صرف بودن خودت و جهان و لذت بردن از لحظه لحظهی پدیدهی شگفت انگیز زندگی...
تمرین) یه پارهخط بکش; مبداش لحظه تولدته و پایانش لحظهی مرگ. حالا تخمین بزن چقدر از راه رو اومدی؟ یه ضربدر بزن و بعد ببین چقدر مونده و با این باقیمونده میخوای چیکار کنی؟
* هر چی رضایت از زندگی کمتر، اضطراب مرگ بیشتر...
- صنعت سرگرمی باعث شده تا ما بر خلاف پیشینیانمون که آراسته به هنر مردن بودن و در مقابل مرگ متواضع، فرصت و مجالی برای اندیشیدن به مرگ نداشته باشیم و حواسمون کلا از این قضیه پرته و به مساله مرگ و زندگی که مهمترین مسالهمونه نمیپردازیم...
بحث قبول مرگ به عنوان واقعیت قطعی و مسلمه نه این که دوستش داشته باشیم. هیچکس مرگ رو دوست نداره...
- سه نکتهی مهم در باب مرگآگاهی:
1. بپذیریم که مرگ، واقعیت قطعی و مسلم زندگیه.
2. اندیشیدن به مرگ هم ناگزیره و ما خواه ناخواه این دلهره رو در وجودمون داریم.
3. این اندیشه برای زندگیمون بسیار پربرکت و مؤثره.
- ما با گذشت زمان و پیرترشدن چه به لحاظ جسمی چه عقلی کم کم رو به زوال و ضعف میریم.
* تعریف افلاطون از شجاعت= پایداری خردمندانه؛ گاهی حمله، گاهی عقب نشینی، قدرت پذیرش.
* ترس از مرگ ما رو به بردگی میکشه و مرگآگاهی با آزادی و رهایی نسبت مستقیم داره.
- چرا از مرگ میترسیم؟ کارهای نیمهتمام بسیار. پس حالا که میدونیم هر لحظه ممکنه مرگ از راه برسه، بیا زودتر طرح اصلی زندگیمون رو شروع کنیم و یواش یواش شکل بدیم بهش.
* راه مواجهه با اضطراب مرگ = چیزی بساز! دوست داری چه چیزی به این دنیا اضافه کنی؟
- به جای نگرانی برای مرگ وقتت رو بذار برای تمام و کمال زیستن. مرگ رو بپذیریم و از غریبگی و غیرمنتظره بودنش- که مهمترین سلاحشه- محرومش کنیم. مرگ تجربهای عمیقا فردی و البته فردیت بخشه و به ما اصالت و تشخص میبخشه.
- ما از لحظهای که به دنیا میایم، مرگ رو همراه خودمون داریم و فقط نمیدونم کِی میاد سراغمون ولی میدونیم که باهامونه.
فریبندهترین مکر مرگ اینه که خودش رو انکار و پنهان میکنه و بخاطر همین غیرمنتظره و ترسناکه اگر حواسمون به این نکته نباشه.
معرفی کتاب: مواجهه با مرگ - برایان مگی - داستانی جذاب درباره مرگ.
منابع مکتوب:
انسان و مرگ اثر غلامحسین معتمدی - نشر مرکز
مرگ - اثر تاد می - ترجمه رضا علیزاده - نشر گمان
خب امیدوارم از خوندن این مطلب لذت برده باشی.
اگه میخوای به قسمت سوم پادکست رادیو راه گوش کنی، اینجا کلیک کن.
مطالعه این مطلب هم میتونه برات جالب باشه:
اپیزود اول رادیو راه مجتبی شکوری: عشق
اپیزود دوم رادیو راه مجتبی شکوری: جادوی راه (خودشناسی)
اپیزود چهارم رادیو راه: یک تاریخِ امیدبخش
اپیزود پنجم رادیو راه: نشانیِ نبوغ
اپیزود هفتم رادیو راه مجتبی شکوری: انسان کافی اپیزود هفتم رادیو راه مجتبی شکوری: انسان کافی
تا بعد.