Kasra Nari
Kasra Nari
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

روح عتیق رحیمی در ملامحمد دمیده است! قسمت اول

پرچم افغانستان
پرچم افغانستان


در گوشه‌ای از سالن نشسته بود و به دیوار روبرویش نگاه می‌کرد. آیا تا به امروز فکر قتل یک پیرزن از ذهن‌اش عبور کرده بود؟ هیچ کس در این اتاق تصور نمی‌کرد روزی کارگر افغانی ساختمان روبرو، ملامحمد دست به قتل پیرزنی بزند که دیوار به دیوار ساختمان نیمه‌کاره زندگی می‌کرد. تا خبر را شنیدم؛ ناخودآگاه به یاد داستانی از عتیق رحیمی افتادم؛ "لعنت بر داستایوفسکی". عتیق رحیمی شخصیتی ساخته بود که بعد از خواندن جنایات و مکافات حالا تصمیم گرفته در کابل پیرزن همسایه را به قتل برساند. حالا اینجا خانه‌ی روبرو داستان را به واقعیت پیوند زده بود. چرا هیچ‌کس نگاهش نمی‌کند؟ جنازه پیرزن هنوز چند قدم آنطرف‌تر از ملامحمد غرق در خون روی زمین افتاده است. چرا هیچ‌کس نگاهش نمی‌کند؟ ملامحمد با چشم‌هایی خون‌آلود بر روی دو زانوی خود نشسته و پیرزن را نگاه می‌کند. لبخند رضایت بر روی صورت‌اش نقش می‌بندد و چشم‌هایش را از روی پیرزن بلند می‌کند و به سمت ساختمان نیمه‌کاره هل می‌دهد. چرا هیچ‌کس نگاه‌ش نمی‌کند؟

خورشید غروب کرده بود و تاریکی حالا سایه‌ی سنگین‌تری را روی ما انداخته بود. جنازه‎ی از هم پاشیده پیرزن با چشم‌های نیمه‌باز نگاهمان می‌کرد. هفتاد یا شاید هفتاد و سه سال‌ش بود. چروک‌های صورت‌ش زیر چاله‌ای از خون پنهان شده بود. ملامحمد وسط اتاق می‌رقصید. مات و مبهوت نگاهش می‌کردم. دور خودش می‌چرخید و با افتخار از اتفاقی که چند ساعت قبل رقم زده بود، بدن‌ش را دور می‌داد و بلند بلند می‌خندید.

عتیق رحیمی در روح ملامحمد رخنه کرده بود. از جایم بلند شدم و با صدایی بلند گفتم : ملا بس کن دیگر. حالا که وقت رقص نیست. گوش‌هایش را از دست داده بود. بلند بلند می‌خندید و می‌رقصید. چرا هیچ‌کس نگاهش نمی‌کند؟

ملا ناگهان بر روی زمین نشست و شروع به اشک ریختن کرد. صدای کامیون نزدیک می‌شد. کارگرهای کمکی آمده بودند. ملا محمد از روی زمین بلند شد و با صدایی آرام گفت : باید لباس نو و تمیز تنش کنیم. پاشین. زشته جلوی مرد غریبه اینطوری لخت باشه. به ملا نگاه کردم و پوزخند زدم. ملا محمد دوباره عصبانی شده بود. فریاد می‌کشید. چشم‌هایش را بسته بود و فریاد می‌کشید. چرا هیچ‌کس نگاه‌ش نمی‌کند؟

پایان قسمت اول

قسمت دوم را اینجا بخوانید ....

افغانستانداستانسریالداستان کوتاه
(کسری ناری - تولید محتوای دیجیتال - داستان نویس) - (من میگویم آدم اگر کسی را دوست دارد باید با صدای بلند بگوید. #هوشنگ_گلشیری)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید