ویرگول
ورودثبت نام
کتایون آتاکیشی‌زاده | Katayoon Atakishizadeh
کتایون آتاکیشی‌زاده | Katayoon Atakishizadeh
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

خیس بودن را نمی‌توان از دریا گرفت!





«خب، شروع کنید؛ کلاس در اختیار شماست».

روی تخته با ماژیک آبی بزرگ نوشته شده است:« دلایل عارض بودنِ وجود بر ماهیت».

جلوی کلاس ایستاده و با شنیدن حرف استاد سرش را از روی برگه بلند کرده و ارائه‌ش را شروع می‌کند. صدایش مرتعش است، نگاهش روی زمین می‌گردد و برگه در دست‌هایش می‌لرزد:
ماهیت چیست؟ چیستیِ چیزی.
وجود چیست؟ هستیِ چیزی.

شانه‌هایش خمیده، سرش پایین است و گویا حواسش پرت. توضیح نمی‌دهد؛ گویا از حفظ چیزی را ادا می‌کند:

برای مثال:
انسان چیست؟ حیوان ناطق.
آیا انسان وجود دارد؟ بله.

مکث می‌کند. نگاهش را از روی زمین برداشته، به تک تک افراد کلاس نگاه کرده و ادامه می‌دهد:

وجود را می‌توان از ماهیت سلب کرد؛ انسان می‌تواند وجود نداشته باشد!

صاف می‌ایستد. اعتماد به نفس کم کم در حرکاتش بیشتر دیده می‌شود، از اضطرابش کاسته شده:

اما مگر شوری را می‌شود از نمک گرفت؟
خیس بودن را از دریا؟
تاریکی را از شب؟
سرما را از برف؟

مصمم به نظر می‌رسد. صدایش جدی‌ست و شاید کمی هم بغض دارد. مردمک چشمانش دیگر روی همه‌ی افراد نمی‌چرخد. کسی را در انتهای کلاس مخاطب نگاهش قرار می‌دهد:

دوست داشتنی بودن را از تو؟

#کتایون_آتاکیشی‌زاده
- مجموعه داستان‌های کوتاه:
#نامه‌ای‌که‌از‌میان‌مشتش‌بیرون‌کشیدم
#از‌روان‌سرچشمه‌گرفت‌به‌دل‌پیوست
کتایون آتاکیشی‌زادهداستان کوتاهنامه‌ای که از میان مشتش بیرون کشیده‌امفلسفه
از من چیزی جز نوشته‌ها باقی نخواهد ماند!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید