ویرگول
ورودثبت نام
فرشته کردگاری
فرشته کردگاری
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

بوسه های باران


چقدر نزدیک می شوند گاهی خاطراتی که سالها جا مانده اند در پیچ و خم زندگی

آنقدر نزدیک که دیدن دوباره اش فقط پلک بر هم گذاشتنی است در خلوتهای گاه و بیگاه پر تکرار

و چقدر تازه می ماند طعم تلخ رفتنهای بی بازگشت

آنقدر تازه که جانت را پر می کند اگر در گذر از دالان روزمرگیها، دمی بر دیواره های خیال تکیه کنی

خاطرات جان می گیرند و پرواز می کنند تا مرز هراس و جنون

و باد قصه دردآلود و لذت بخش زندگی را در گوش شبهای طولانی زمستان زمزمه می کند

تا خواب طلایی عشاق، برفهای سپید را بر بستر رود روان سازد

و لبهای تشنه را با بوسه های باران سیراب کند

بارانبوسهخاطراتبا تو زیر بارانبا من بمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید