به زمین آمده ام خادم زهرا باشم....
به زمین آمده ام خادم زهرا باشم....
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

عشق یخی پارت_12

https://s17.picofile.com/file/8419170584/%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C.png



بهارک و روی فرش نرمی که کنار مبل بهمن بود ،


گذاشت گفت : _ مامان شادی بره لباس عوض کنه زود میاد .


ابروهام از تعجب بالا پرید ، مامان شادی ؟!


این مگه پرستار بهارک نیست .


چطور یهو مادرش شده ؟!


خنده ام گرفته بود .


حتما الان دلش پیش آقای قاتل بود .


با یاد آوری احمدرضا ،


مردی که حتی عکسش رو هم ندیدم رعشه ای به تنم افتاد .


ندیده ازش میترسیدم ،


چون کسی که به مادر بچه خودش رحم نکنه و با سنگدلی به قتل برسونه ،


پس حتما بلایی سرم میاره .


سمت بهارک رفتم و کنارش روی زمین زانو زدم .


دختر نازی بود ...!


تاپ صورتی با شلوارک سفید تنش بود .


پوستش سفید بلورین و موهای کم پشت فرفری ،


دستهای تپلش رو توی دستهام گرفتم که سرش و بلند کرد .


نگاهم به چشمهای درشت و معصومش که افتاد دلم ضعف رفت .


لبخند روی لبهام نشست .


_ سلام کوچولو


اخمی کرد .


فهمیدم چون دفعه اوله داره منو میبینه حس بیگانگی داره ،


آروم پشت دستش رو نوازش کردم .


_ آروم باش عزیزم ، دلت میخواد بهت یه چیز خوشمزه بدم ؟


نیشش باز شد و دندون های جلوش نمایان شد .


دلم طاقت نیاورد و خم شدم نرم گونه ای سفیدش رو بوسیدم .


آروم بغلش کردم و سمت آشپزخونه رفتم .


غذایی که خدمتکار مخصوص بهارک درست کرده بود رو ،


تو بشقاب مخصوصش ریختم تا سرد بشه .


بهارک رو روی صندلی خودش گذاشتم و کمربندش رو بستم .

ادامه دارد...

برای مطالعه پارت های قبل و بعد رمان فووووق جذاب و واقعی عشق یخی رو همین متن کلیک کنید.?



سلام عزیزای دلم رمانه عشق یخی بسیااار جذاب و طولانیه و هرکی کاملشو میخواد تو چت پیام بده حتمااا بگه که کامله رمانه عشق یخی رو میخوام ??????

رمانداستاندراممهیجعشق یخی
﷽حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ... و خدا برای من کافیست❤
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید