توی همایشهای دانشگاه یه بخش هست که تمام نظم جلسه به هم میخوره و بعدش هم دیگه هرگز جلسه اون جلسه سابق نمیشه، بخش پذیرایی. به محض اینکه اعلام بشه میتونید بیرون سالن از خودتون پذیرایی کنید، جمعیت پراکنده میشن و یه جورایی به معنی پایان همایشه! حتی اگه صد بار بعدش اعلام کنن که همایش تموم نشده و لطفاً بعد پذیرایی برگردید سر جاتون. توی خیلی از جاهای دیگه مثل هیئت و عروسی و... هم این داستان برقراره. کسایی که زرنگ باشن اون قسمت اصلی رو نگه میدارن برای آخر جلسه تا نظم به هم نخوره و مخاطب همراهشون باشه. تو این مطلب منم میخوام از همین کلک استفاده کنم و آخر سر کتابا رو معرفی میکنم :)) ولی چون صاف و سادم همین اول گفتم دیگه!
اگه هر از گاهی به شکل گذرا هم به ویرگول سر بزنید، احتمالا یکی از دو اصطلاح دستانداز یا #حال خوبتو با من تقسیم کن به چشمتون خورده.
اصطلاح دستانداز اسم یک انسان شریف به نام دستاندازه که تو ویرگول حق آب و گل داره. این جناب دستانداز چالشی رو راه انداخته به نام «حال خوبتو با من تقسیم کن». داستان این چالش اینه که شما میاید و حال خوبتونو با بقیه تقسیم میکنید تا توی این وضعیت نابسامان شاید یه نفر دیگه هم با انرژی مثبت شما حالش خوب شه. جناب دستانداز هم بدون هیچ گونه چشم داشتی آخر هر فصل برنده ها رو اعلام میکنن و از طرف خودشون به سه نفر جایزه میدن.
شرح دقیقش که چه خبره و چیه جریان رو میتونید اینجا بخونید.
من نفر سوم این چالش توی فصل تابستون بودم :)
دو تا پستی که برای شرکت توی این چالش نوشتم و با کمک بچه های برنامهنویس ازشون استقبال خوبی هم شد رو میتونید اینجا بخونید:
دور زدن تحریمهای نرم افزاری در سه سوت!
دلخوشی کوچولوی یه جوجه برنامه نویس!
(البته کلکی تو کار نبوده، چون بیشتر به برنامهنویسی مربوط بوده پستا، طبیعتاً برنامهنویس ها بیشتر پسندیدن!)
قبل از این که بخوام کتابا رو معرفی کنم یه بار دیگه به شدت تشکر میکنم از جناب دستانداز و برای خودشون و خانوادشون آرزوی موفقیت، سلامتی و حال خوب میکنم.
وقتی برنده شدم، تصمیم گرفتم با هدیه دادن جایزه این چالش، حال یکی دو نفر رو خوب کنم. به خاطر همین هم توی انتخاب کتابها هیچ نقشی نداشتم و صرفاً کتابها رو اینجا معرفی میکنم.
(البته حتما بعدا میخونمشون خودم!)
بریم سراغ کتابا...
یه رُمان خیلی معروف که توسط خانم مویز، نویسنده معروف انگلیسی نوشته شده. برای این که بتونم یه خلاصه از داستان کتاب بنویسم و یه کم اطلاعات ازش کسب کنم یه سر به ویکیپدیا زدم که خداروشکر کل داستان رو اسپویل کرد :))) یه تیکه کوچولوش رو از همون ویکیپدیا کپی کردم که دیگه شما زحمتشو نکشید:
لوییزا کلارک ۲۶ ساله با خانوادهاش زندگی میکند. او جاه طلب نیست و صلاحیتهای کمی دارد و مدام از خواهر کوچکترش، ترینا، کم میآورد. لوییزا که در تأمین خانواده کمک میکند، شغلش را در یک کافه محلی از دست میدهد. بعد از چندین تلاش بینتیجه، بالاخره یک موقعیت استخدامی خاص گیر میآورد: کمک برای مراقبت از ویل ترینر، یک مرد جوان موفق و ثروتمند که دو سال پیش در اثر سانحه موتورسیکلت فلج شدهاست. مادر ویل، کامیلا، لوییزای بیتجربه را استخدام میکند تا به زندگی ویل طراوت ببخشد...
البته نکته ای که توی این کتاب و دو تای بعدی وجود داره، زیبایی متن و توصیفهای احساسیایه که داخلش وجود داره، نه صرفاً داستان.
آقای تیا شروک فیلمی رو هم بر اساس این کتاب و با همین نام (Me before you) ساخته، با بازی خانم امیلیا کلارک و آقای سم کلفلین که دیدنش خالی از لطف نیست. البته قبل از اینکه این کتاب و دو تای بعدی رو بخونید توصیه میشه فیلم رو نبینید! چون روی شخصیتپردازی های شما و زیباییهای کتاب تاثیر میذاره.
این کتاب قسمت دوم کتاب قبلیه. نویسنده قصد ادامه دادن کتاب اول رو نداشته و صرفاً به علت اینکه خیلی از افراد دوست داشتن ادامه داستان رو بدونن این کتاب رو نوشته. سه سال بعد از «کتاب من پیش از تو» یعنی سال 2015 چاپ شده و مثل بخش قبلی این کتاب هم جزو کتابهای پرفروش محسوب میشه. هم توی ایران و هم خارج از ایران. کتابفروشیای که ازش این کتاب رو خریدم، چارت ماهانه فروش داشت و این کتاب جزو پرفروشهای همین ماه اخیر بود. توصیه میشه که اول قسمت اول خونده شه و بعد این کتاب، گرچه ظاهراً زیاد هم به مشکل نمیخورید اگه قبلی رو نخونده باشید.
باز هم جوجو مویز! این کتابم در ادامه دوتای قبلیه. من که با خلاصه داستان کتابها داشتم پیش میرفتم خلاصه این داستان رو نفهمیدم چون خیلی جلو رفته داستان :))
کتاب جدیده و محصول سال 2018. نسخه فارسیش هم چاپ شده و میتونید تهیه کنید.
راجع به ترجمه های این سه کتاب زیاد نظری ندارم ولی بعید میدونم بین ترجمه های مختلف و انتشارات مختلف تفاوت زیادی باشه چون متن کتاب روونه.
در کل یه سهگانه ی یهگانس این سه تا کتاب!
فعلا من دوتاش رو خریدم و تقدیم کردم به خواهرم. سومی هم که جاش خالیه و بعد این که این دو تا تموم شد اونم به یه مناسبتی تقدیم میشه :)
یه کتاب تو سبک موفقیت و احتمالا با همون حرفای تکراری! چیزی که توی تبلیغ این کتاب توجه من رو به خودش جلب کرد، اینه که شاید حرفاش تکراری باشه ولی ادعای تکراری نداره! یعنی هیچ تضمینی برای موفق شدن با خوندن این کتاب نمیده و علناً اعلام میشه که قرار نیست هیچ معجزه یک شبه ای رخ بده. توی یه سایتی یه مثال از اثر مرکب نوشته بود که راجع به تاثیر رفتارهای کوچیک انسان توی زندگی و همون ضربالمثل قطره قطره جمع گردد خودمون بود. مثال این بود که شما به علت علاقتون به شیرینیپزی هر شب یه شیرینی جدید رو میپزید و یه تیکه ازش میخورید. در ظاهر همه چیز خوبه ولی این کالری اضافی به مرور زمان شما رو چاق میکنه. این چاق شدن میتونه باعث بدخوابی، افسردگی و کم کار شدن شما بشه. این مثال نشون میده که یه عمل ساده در طول زمان میتونه تاثیر زیادی داشته باشه.
یه خاطره از دکتر حسابی هست که چندین سال هر شب موقع خواب پونزده دقیقه زبان آلمانی تمرین میکردن و در نهایت موفق شدن با همین تمرینهای ساده زبان آلمانی رو کامل یاد بگیرن.
این اثرگذاری در طول زمان رو اثر مرکب میگن. این کتاب بهتون یاد میده که چطور عادتهای غلط رو ترک کنید و با تغییرات کوچیک نتایج بزرگ بگیرید.
آنتونی رابینز از این کتاب تعریف کرده و حدس میزنم حداقل موقع خوندنش، کتاب جذابی باشه.
من دو تا ترجمه از این کتاب دیدم، یکی ترجمه آقایان اکبر عباسی و شاهین بیات و اون یکی ترجمه آقای فرخ بافنده. ظاهراً ترجمه های دیگه ای هم هست ولی بین اون دو تا، آقای کتابفروش اولی رو توصیه کردن، یعنی ترجمه آقایان اکبر عباسی و شاهین بیات.
یه بار دیگه دعوت میکنم توی چالش «حال خوبتو با من تقسیم کن» شرکت کنید و یه بار دیگه از جناب دستانداز بابت همه زحماتشون و همه لطفشون تشکر میکنم.