خرده متن·۴ سال پیشگلدونخواب دیدم از یکی از بالکنای ساختمون روبهروی خونهمون یه چیزی آویزونه. اول خیال کردم گلدونه که از سقف آویز کردن اما وقتی خوب خیره شدم یه پ…
خرده متن·۴ سال پیشآرشاماسمش آرشام است. سنش را که سوال کنی با دست میشمارد:« چار... پن... شیش سال و نیم!» موهای طلایی رنگش را مدل بوکسوری زده و مژههای بلندش روی گ…
خرده متن·۴ سال پیشنوار کاستکمِ کم پونزده سال پیش بود. داداش بزرگهم رضا آخرهفتهها که از سرکار برمیگشت یهبطری الکل صنعتی و یه کف دست پنبه برمیداشت میرفت سراغ ضبط…
خرده متن·۴ سال پیشمسافرمسافر کنار دستی، که زنی فربه است، به پهلویم تنه میزند؛ که یعنی میخواهد بین راه از تاکسی پیاده شود. از وقتی چربیهایش را جمع کند تا زمانی…