خسرو نوشته ها
خسرو نوشته ها
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

بازماندگان زیرزمینی - قسمت دوم

قسمت اول را اینجا بخوانید:

https://virgool.io/@khosroai/underground-survivors-1-crrgohupqlak

و اما قسمت دوم

مایا از زمانی که دفترچه خاطرات را خوانده بود نمی توانست از احساس ناراحتی که در سینه اش نشسته بود، از جایش تکان بخورد. او همیشه می‌دانست که زندگی زیرزمینی آن‌ها اصل ایده‌آل نیست، اما حس عذاب قریب‌الوقوع که اکنون احساس می‌کرد جدید و ناراحت‌کننده بود.

روزهای بعد مایا به فکر کردن درباره دفترچه خاطرات لیلی گذشت. او نمی‌توانست فکر کند که چه بر سر دختر آمده است و چرا دنیا ویران شده است. او ساعت‌ها به بررسی صفحات دفترچه خاطرات پرداخت و سرنخ‌ها و پاسخ‌ها را جستجو کرد.

یک روز، زمانی که مایا مشغول کاوش در بخش جدیدی از تونل‌های مترو بود، با گروهی از بازماندگان روبرو شد که تا به حال ندیده بود. آنها گروه کوچکی از مردم بودند، در یک پناهگاه موقت دور هم جمع شده بودند، چهره هایشان کشیده و خسته بود.

مایا با احتیاط به آنها نزدیک شد، آنها دوستانه به نظر می رسیدند. بازماندگان جدید داستان‌هایی از تجربیات خود و مشکلاتی که برای زنده ماندن در دنیای پسا آخرالزمانی با آن‌ها روبرو بودند، برای مایا تعریف کردند. همانطور که آنها صحبت می کردند، مایا احساس خویشاوندی با آنها داشت که قبلاً تجربه نکرده بود. برایش دلگرم کننده بود که می دانست دیگرانی در آنجا بودند که به همان اندازه گم شده بودند و برای زنده ماندن تلاش می کردند.

اما مایا نمی‌توانست متوجه نشود که چیزی در گروه وجود دارد. به نظر می رسید که آنها چیزی را پنهان می کردند، انگار چیزی وجود دارد که به او نمی گویند. مایا نمی‌توانست بفهمد دقیقا چی، اما این احساس را هم نمی‌توانست از بین ببرد که داستان آنها بیشتر از چیزی است که آنها داشتند تعریف می کردند.

هنگامی که مایا از گروه خداحافظی کرد و به سفر خود در تونل ها ادامه داد، نمی توانست دوباره به خاطرات لیلی فکر نکند. او متوجه شد که اکراه بازماندگان برای به اشتراک گذاشتن داستانشان مانند تاریکی ای بود که دنیای لیلی را فراگرفته بود. مایا فکر می کرد شاید دنیای آنها در آستانه سرنوشت مشابهی قرار دارد.

مایا همانطور که راه خود را به پناهگاه خود باز می‌کرد، می‌دانست که باید پاسخ‌هایی پیدا کند. او باید می دانست که چه اتفاقی برای جهان افتاده است و باید می دانست که چه چیزی برای او و سایر بازماندگان در تونل ها در انتظار است. مایا نمی‌توانست احساس فوریت را که در درونش رشد می‌کرد نادیده بگیرد ، این احساس که زمان در حال تمام شدن است، و اتفاقی وحشتناک در شرف وقوع است.


دفترچه خاطراتهوش مصنوعیداستانعلمی تخیلیکاربرد هوش مصنوعی
اینجا قصه ها و نوشته های جالبی رو میذارم که با هوش مصنوعی ساختم. چیزهای متفاوتی رو احتمالا مشاهده می کنید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید