
در هنگام نوشتن به موسیقی The Maledict - Tenebrae گوش داده ام و تصویری که مشاهده می فرمایید با استفاده از هوش مصنوعی ChatGPT ساخته شده است .
لینک قسمت یک بال های سوخته یک فرشته
لینک قسمت سوم (پایانی) بزودی قرار داده خواهد شد .

ماه کامل شد و باران بارید
فرزندی متولد شد و مادر نالید
ماه کامل شد و باران بارید
مادری جان داد و روحش پر کشید
ماه کامل شد و باران بارید
مادری را فاحشه نامیدند و فرزندی به فقر رسید
در شبی از شب های سرد زمستان
در آخر راهروی فاحشه خانه
دخترکی بر روی زمین نشسته در حال جان دادن بود
آنقدر مشتی آهنین بر سر و صورتش خورده بود
که کل صورت فاحشه را سرخ کرده بود
مغز متلاشی شده فاحشه
همانند فاحشه ، فاحشه شد
صدای قدم هایی که از او دور می شد
به معنای آخرین ثانیه های زندگی دخترک بود
احتمالا منتظر دلیلی قانع کننده می گردی
در که بسته شد
وارد کوچه ای شد
لبخندی بر روی صورت وی نقش بسته بود
آن فاحشه او را یاد مادرش می انداخت
مادری که هیچگاه ندیده بودش
گفته بودند ناخواسته به دنیا آمده ای
دخترک را از سر راه برداشته بود
چرا که او را یاد مادر هرزه اش می انداخت
سرش را پایین انداخت و گفت
چقدر از این باران متنفرم
در کوچه پس کوچه های محله وایتچپل لندن
دستش را زیر باران گرفت
تا خون یک فاحشه بر روی دستانش نماند
مردم شهر او را ناجی خود می دانند
پوستر شبح تاریکی را در محله های وایت چپل و سوهو بر دیوارها چسبانده بودند
اما او خود را فرشته مرگ نمی دانست
می پنداشت که بین نور و تاریکی قوطه ور است
چگونه کسی که از جامعه متنفر است
می تواند ناجی باشد
این متن بصورت فی البداهه به قلم محمد خطیری نوشته شده است .