طھورا·۱ ماه پیشرفیق قدیمیایستاده بود؛ با غرور و افتخار. در نهایت زیبایی و اوج شکوه، در مرکز نمایشگاه ایستاده بود و نگاههای پر از تحسین کت و شلواریهای سامسونت به د…
طھورا·۲ ماه پیشنردبانِ رنگیپسرک به نردبان نگاه میکند؛ با نگاهش از پلهها بالا میرود. این آینه است یا شیشه پنجره؟ نمیتواند تشخیص دهد. چون او کوررنگی دارد. این چیزیس…
طھورا·۲ ماه پیشلبخند خواهم زد...خم شد؛ از زیرِ چندین کتابِ خاک گرفته، دفتری را بیرون کشید.با انگشتان ظریف اما چروکیدهاش، خاکهای روی جلد دفتر را کنار زد. نفس عمیقی کشید و…