Leyla Masoumi
خواندن ۲ دقیقه·۲۱ روز پیش

✨نوشتن آرامم می‌کند

می‌نویسم، زیرا سکوت گاهی زخم می‌زند، و واژگان، یگانه پناهگاهی‌اند که مرا از طوفان‌های بی‌رحم زندگی نهان می‌دارند. می‌نویسم، چراکه نوشتن فریادی است خاموش، که در هیاهوی روزگار گم نمی‌شود. واژه‌ها، همان زخم‌های کهنه‌ای هستند که بر پیکر زمانه حک شده‌اند، حقیقت‌هایی که در گلو خفه گشته‌اند، گویی فریادی در حصار سینه به زنجیر کشیده شده باشد.

می‌نویسم، زیرا گاه زبان از گفتن قاصر است، و سکوت، گورستانی می‌شود برای آنچه باید به حیات خویش ادامه دهد. چه بسا لحظاتی که زندگی آن‌چنان سنگین می‌شود که تنها واژگان تاب تحمل این بار را دارند. می‌نویسم، تا زخم‌هایم را بر کاغذ حک کنم، تا رنج‌ها را در سطرها جاری سازم، تا آنچه را که هرگز نتوانستم بر زبان آورم، در خلوت سپید کاغذ فریاد زنم.

اما قلمم تنها راوی دردهای من نیست. می‌نویسم از جامعه‌ای که لبریز از رازهای سر به مهر است، از حقیقت‌هایی که در سایه‌های سرد مدفون گشته‌اند، از اشک‌هایی که در تاریکی فروچکیده‌اند، بی‌آنکه چشمی شاهدشان باشد. از زخم‌هایی که هیچ مرهمی شفایشان نمی‌شود. از زنانی که در خاموشی خویش پژمرده‌اند، از مردانی که در سکوت خویش فروپاشیده‌اند، از سرنوشت‌هایی که پیش از آنکه مجال شکوفایی یابند، در خاک سرد به پایان رسیده‌اند.

می‌نویسم، زیرا دردهای این جامعه را با تمام تار و پودم حس می‌کنم—دردهایی که هر قلبی آن‌ها را لمس کرده، اما اندک‌اند آنان که جرأت بیانشان را داشته‌اند. می‌نویسم از حقیقت‌هایی که هیچ‌کس تاب شنیدنشان را نداشت، از صداهایی که هرگز فرصت فریاد نیافتند و در نای خاموشان پژمردند.

نوشتن آرامم می‌کند، اما آرامشی تلخ—چون نسیمی که از میان ویرانه‌های سوخته می‌گذرد. واژه‌هایی که بر کاغذ جاری می‌شوند، زخم‌هایی‌اند که دوباره سر باز می‌کنند، خونابه‌هایی که بر سپیدی سطرها فرو می‌چکند. و بااین‌همه، من می‌نویسم، زیرا اگر نگویم، اگر سکوت کنم، این دردها درونم می‌میرند، و من نمی‌خواهم شاهد مرگ حقیقت باشم.

پس تا جان در تن دارم، می‌نویسم—برای خود، تا زخم‌هایم را از روح خویش بزدایم. برای جامعه‌ای که حقیقت را پشت دیوارهای بلند انکار پنهان کرده است. برای آنان که صدایشان در ازدحام بی‌رحم دنیا گم شده است، برای آنانی که فریادشان به گوش هیچ‌کس نرسید.

من می‌نویسم، نه برای آنکه خوانده شوم، نه برای آنکه ستایش شوم، بلکه برای آنکه حقیقتی را که دیگران از گفتنش بیم دارند، بر صفحه‌ها جاودانه کنم. اگر روزی کسی این واژگان را بخواند، بداند که در این دنیا کسی بود که چشمانش را بر زخم‌ها نبست، که صدای خاموشان را شنید، و تا واپسین واژه، حقیقت را چون مشعلی برافروخته، فریاد زد.
✍🏻: لیلا معصومی

می‌ نویسم گاهی شعر ، گاهی داستان، هر چه هست حرف دل است✨
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید