ویرگول
ورودثبت نام
م. ایهام
م. ایهام
خواندن ۱۳ دقیقه·۲ ماه پیش

بیماریِ خنده¡


ɴʀsᴏᴘ
ɴʀsᴏᴘ




❤بسم الله الرحمن الرحیم ❤



زیرخاکیا ¡ نسخهٔ اولیه!



خلاصه: بیماریِ خنده: روایت داستانِ عشقی پنهان، در دشمنی ها، نفرت ها، جروبحث‌ها. عشقی که الدنگای 1و2 مقابل هم قرار می‌گیرند و پس از فراز و نشیب های بسیــار به پایانـی........!


ممنون مهربون که میخونی، امیدوارم که همیشه خنده رو لبتون، قشنگ و زیبا نقش بسته باشه❤😊











𝔭𝔞𝔯𝔱 1

فصل1: بیماریِ خنده......

ماشین اول: ژیب ژاب ژوب کودتاگر
ماشین دوم: ژیب ژاب ژوب کودتاگر
ماشین سوم: ژوب ژاب ژوب کودتاگر
ماشین چهارم: ژیب......

امیر(رفیق آیهاد): اَه اینام گندشو در آوردن درسته آیسی عشقه ولی بابا دیگ خسته شودیم از این آهنگه.....
این آیهاد لعنتی هم دیر کرد نیومد رفته شیر بخره یا شیر بسازه... خرید ی شیر انقد ک طول نمیکشه..... خسته شدیم بابا

ممد(رفیق آیهاد): بابا چقد زر میزنی ببند فکتو...... تو بیشتر حوصله بری

امیر: داش ممد بالاخره زبون وا کردی..... بابا من قرار دارم عشقم سمیّه منتظره...

ممد: عجب لاشی هستی تو واقعا حقته نه واقعا حق شما امیراس این لقب«لاشی». مگه دیشب باهم نرفتیم گفتی قرار داری با فاطی... هان؟! !

امیر: خب من فدات بشم عصبانی نشو، درضمن مگه تو نمیدونی من حساسم اسم کسیو که ترک کردم جلوم به زبون نیار...... این آیهادم نیومد.

ممد: باشه، ولی اینو بدون هرکی میگه بهت لاشی درست میگه...... صبر کن بزار بره بعد بیاد.... همین الان رفت ها...!

امیر: آره همین الان رفت ی ساعته رفف........(گوشیش زنگ میخوره)

ممد: کیه؟

امیر: آهان بیا سمیّه‌س. میدونم... اینم پروندین شما احمقا.

ممد: بابا کسشعر نگو جواب بده.

امیر: الو... سلام عقجم(همون عشقم،میدونید دیگه پسرا وقتی میخوان با رلشون حرف بزنن خوشمزه بازی در میارن) خوبی؟!

سمیه: عقجم؟! عقجمو کوفت کجایی تو..... یه ساعته منتظرتم ولی نیومدی، مگه قرار نبود سر وقت بیای.

امیر: اُ اُ عزیزم... آروم باش نُ نُ عصبانی نشو برا صورت خوشگلت خوب نیست، تو که ی ساعت برام صبر کردی خوشگلم... ی چند دقیقه‌م صبر کنی.... همین الان میام باشه عقجم قلبونت بیشَم؟!(اَه اَه چندش....... ولی ن بعضی وقتا خوبه😉)

سمیه: باشه فقط دیر نکنی ک من میرم

امیر: باشه عجقم خدا..........خداااحاففظ، اع اینم قطع کرد نمیدونم چرا دخترا امروزا انقدِ شاکی و وغضبناک(خواستش بگه وحشی،دخترای ایران زمینم در جریان باشید) شدن....؟!
ممد: لاشی... عقجم؟!😶 بابا الاغ خجالت بکش...... نه واقعاخجالت نمیکشی.....عقجم؟!😶😂...همینِه دیگه روزی با ی دختر قرار میزاری همین میشه (والا دخترا متاسفانه آمارشون بدررفته اینکه همش سمت پسرای بد بد میرن البته تو این دوره زمونه اصن مشخص نی که خوبه که بد بقول بزرگی«اصن کی خوب و بدو تشخیص میده» ولی خواهران عزیزم، بانوان سرزمینم سعی کنید همیشه آدمی رو که واقعا میخواین، اول بشناسینش خوب بعد واردِ رابطه بشین چون به هیشکی نمیشه اعتماد کرد پس اول تصمیم منطقی بگیرن،عاقل بشین بعد عاشق،اینطورِ عشقا واقعی،پایدار و قشنگه،ببخشید زیاد حرف زدم بریم ادامهٔ داستان و راستی نه تنها با بانوان سرزمینم بودم بلکه با آقایان سرزمینم هم بودم اول عاقل بعد عاشق بشین و تو تله و دام احساسات آنی وزودگذر نشید و گول دو کلوم حرفای شیرینو ظاهر خوش برو رو نشین!) ..... حالا چی گفت؟
امیر: گفت میره

ممد: خب بهش میگفتی «سمیّه نرو، ترو خدا سمیّه نرو»

امیر: هر هر خندیدم نمکدون

ممد: خب حالا...... واقعا راس میگی این آیهاد شل مغز دیر کرد.

امیر: همینه بهت میگم دیگِ، منکه رفتم.... آیهاد شل مغز اگه اومد باهم بیاین جای همیشگی سروقتش!

ممد: برو بسلامت تا سمیّه‌ت نرفته.......(زیر لبی) لاشی دختر باز!

امیر: دارم میشنوما...... از تو بعیده این حرفا داش ممد

ممد: خب میشنوی ک میشنوی همینی ک هستی

امیر: زیاد جوش نخور، آب‌انار بخور فعلا... من برم سمیه جون منتظرمه..... آخ سمیه جون.... سمیه جون (نه واقعا شما امیرا همینطوری هستین؟! یعنی انقدِ لاشی‌ایینــــ؟!)

ممد: کصمغز لاشی دختر باز..... هرچی بهش بگین کمه.... این آیهاد هم دیر کرد.....!











𝔭𝔞𝔯𝔱 2




بعد از گذشتِ دوساعت:
ممد: شیرت درست شد........؟!

آیهاد: میدونم..... میدونم دیر کردم.... زیاد باهام حرف نزن الان هیچ حوصله ندارم.... اعصابم داغون ی چی بهت میگم.....

ممد: نه راحت باش بیا ی چی بگو..... چی شده حالا باز کی اینهمه علّافت کرده؟! اینهمه عصبیت کرده؟!

آیهاد: قصه‌ش طولانی..... زودباش بیا که مامانم از من عصبی تره....... راستی این امیر لاشی کجاست؟!

ممد: اوکی...... رفتش پیش سمیه.... مث همیشه امیر عاشق پیشه‌مون رفته سر قرار.

آیهاد: از دست این الاغ، حالا باید تمام روزو وایستیم به جوابای پدرش سوال بدیم، نه اشتبا گفتم.... به سوالای پدرش جواب بدیم..... اعصاب نزاشتین برا آدم

ممد: خب باشه زیاد جوش نزن برا صورت خوشگلت خوب نیس(این ممدا هم دست کمی از امیرا ندارن،البته بعضیاشون).... بریم خونه قشنگ استراحت کن بعدش تعریف کن ک چی شد؟

آیهاد: تو هم که خیلی نمکی نمکدون.... راه بیفت زود تند سریع!

ممد: خب تعریف کن چی شد؟

آیهاد: مرتیکه نفهم همین الان گفتی بریم خونه استراحت کنم بعد برات تعریف کنم😶.!

ممد: ببخشید ببخشید یادم رفت....

آیهاد: ببین زیاد زر نزنآ کار دستت میدم

ممد: بده کار دستم بینم...

آیهاد: بیا اینم کار...

ممد: این چیه...

آیهاد: کارت برای کار......

ممد: کارت برای کار؟ چه کاری؟ چه کارتی؟

آیهاد: کارت مادرت و همون کار همیشگی

ممد: کثافت چی نشخوار کردییی؟!!!

آیهاد: خب کارتو مادرت، صبح بهم با ی لیست داد گفت بدم بهت که بری تک تکشونو بخری و کار همیشگی‌مون هم، میدونی خریدِ چیه؟..... چیسپ، نه نه.... چیپس و ماسته!( این قضیه چیپس و ماستمون خیلی مفصّله پارتهای آینده میفهمین از چه قراره.....)

ممد: خب اینهمه ساعت علاف کردی منو، اینهمه ساعت باهم بودیم الان اینو میگی...... درضمن خودت مغازه بودی میمیردی بخری😶

آیهاد: همین شیرو به زورخریدم، اصن وقت نشد

ممد: چرا؟.... اون لیستو بده عکسشو بگیرم برا پدرم بفرستم بخره زود باش.

آیهاد: حالا میگم بهت، بیا زود باش اینو بفرست.

ممد: الحق که هر دوی شما رفقای منِ منگل و الاغید( چی شد؟!،خودی نزد بنظرتون؟!)

آیهاد: اع داش ممد قرار بود خشمگین نشی... چی شد حالا؟

ممد: خب اعصاب برا آدم نمیزارین دیگه.... 😂

آیهاد: ادای منو در میاری کره‌خر...... وایستا تا نشونت بدم...

ممد: بیا نشون بده دست و پا چلفت احمق، نمیتونه بدُوِه.... زر مفت میزنه

آیهاد: لاشی به ی فوتبالیست توهین میکنی..... بگییرمتت بمولاا فق ی راه داری..... اینک چیپس و ماست بخری😂

ممد: باش منکه همیشه میگیرم تنبل منگل...(و آره منِ بدبخت باید همیشه باید چیپس و ماست بخرم البته پولشو که خودشون میدن من فقط میخرم چون پولی ندارم پس در نتیجه من میخرم و باهم میخوریم ببینید چقد بخشنده و مهربون هستم من ولی این اُزگَلا قدرمو نمیدونن که......)

آیهاد: وایستا بابا خسته شدم....

ممد: چی شد فوتبالیست؟! 😅

آیهاد:(زیر لبی).. چی شد؟...... گرفتمت... حال کردی عجب کلکی زدم.... اینو از امیر یاد گرفتم.

ممد: نیگا داش ی وقت تو گول حرفاشو نخور.... اون خودش به شیطان درس میدع... تو رو هم مث خودش میکنه..... آیهاد جون تو بچه مثبت اکیپمون هستی... نکن از این کارا نکن ک عاقبت خوبی نداره

آیهاد: خب حالا تو هم فاز استاد«کِچاکي»( لقب دبیر دینی) رو ورداشتی..... درضمن آقا ممد تو هم دست کمی از امیرا نِدِرییی....
ممد: هَن؟😮 وات ایز «یور»(اینجوری درسته؟) هدف اَند «یُرْ»(یا اونجوری...نه ببخشید یا اینجوری؟!) منظور از این حرفا؟
آیهاد: بابا نمکدون زر نزن، زنگو بزن... الاناست ک منو تورو سیم و جیم(سینجي) میکنن! (یعنی رَتَتَهه پَتَته)








𝔭𝔞𝔯𝔱 3





ممد: بفرما داش..... خانوما مقدم ترن.... 😂

آیهاد: الاغ خوشمزه بازی درنیار..... دیرینگ دیرینگ دیرینگ.( این دیرینگه دیرینگه صدای زنگ البته صدای زنگ شما رو نمیدونم شاید دورونگ دارانگ یا دِ دیر دِ دیر و یا حتی دییییرِّع باشه|:-)

ممد: هوشششَّ یواش...

آیهاد:هوشششّ یواش؟! کره‌بز این چه طرز حرف زدنه... جلو خونواده اینطوری حرف نزنی ک....... آره خودت میدونی😅

ممد: آها یکی داره میاد فک کنم مادرته...

آیهاد(با اشاره): زیاد زر نزنیآ..... خوشمزه بازی هم درنیار

ممد:(چشمک میزن) ok

(مادر آیهاد-نسترن): اومدم.... اومدم..... به به آقا آیهاد، آقا محمد بالاخره تشریف آوردین قدم رنجه فرمودین.( این نسترن خانوم و سیمین خانوم خود جنسن، از اون مامانای پر حرفِ، بازپرسِ، کارآگاهِ، آگاه کننده هستن یعنی........ آره دیگه!)
ممد: سلام خاله خوبین؟!

آیهاد: سلام مادر جان خوبی؟ ! ببخشید یکم دیر شد امیر کار داشت برا همین یکم منتظرش موندیم و بعدش رفت مام اومدیم

ممد: آره خاله یکم کار داشتیم، آقا آیهاد خرید کرد ولی امیر گیر داد کار داشت یکم.( 😂 حالا امیر بدبختو قاطی بازی کثیف کردن عجب نامردایی هستن، اونوقت ما به امیرا میگیم لاشی)

م. آیهاد: آهان.... خوبه.... شیر کجاست آیهاد؟

آیهاد: اینه..... ممد جان بفرمایین داخل دم در بده
ممد: ن شما بفرمایین خا......( میخواست بگه خانوما مقدم ترن که....)

م. آیهاد: اع بیایین داخل بچه ها چرا انقد حرف میزنین...

ممد: یاالله یاالله

آیهاد:(آروم): اول بزرگترا میرن الاغ

ممد: تو ک نمیرفتی اول....«بزرگ»

م. آیهاد: محمد پسرم... مادرت نگرانته..... گفت هروقت اومد بهت بگم.... خریدا رو بیار امشب مهمون دارن، خانواده امیر اینا میان

آیهاد: خانواده امیر اینا؟! 😶 واس چی!؟

م.آیهاد: واس خاستگاری مریم(خاهر آیهاد که سه سال ازش بزرگتره)

ممد: خاستگاری مریم؟! 😮 خانم؟!...... اع چیه... خاستگاری خانم مریم؟

م. آیهاد: آره

آیهاد: مامان داری شوخی میکنی....؟! امیر ک برادر بزرگتر نداره بعدش هم مریم مگه نگفت ک درسش تموم نشده نمیدونم درس میخونه..... قصد ادامه تحصیل داره...؟!

م. آیهاد: ن کاملا جدی دارم میگم درضمن پسر عموی امیر هست دامادمون....

ممد: دامادتون؟! 😮

آیهاد: دامادمون؟ مامان تو رو خدا شوخی نکن من امروز اصن حال و حوصله‌ی درست و حسابی ندارم

م. آیهاد: هههههههه😂 مادر جان شوخی کردم، خاستگار کجا بود....... این امیر شما متاسفانه پسر عمو هم نداره( میگم که اصله جنسن یعنی همین)

آیهاد: نداره ک نداره ببین مادر من دیگ از این شوخیا نکنی باشع قربونت بر.......(در همین میان سیسی کومان پُر حرف«سیمین» وارد میشود😂😉 و.......)

م. ممد: نسترن خانوم.... نسترن جون.... محمد و آیهاد اومدن بالاخره..... به به به به ن واقعا به به خوش اومدین آقا آیهاد... آقا محمد... قدم رنجه فرمودین..... صفا آوردین.... نسترن جون بهت گفتم هروقت اومدن بهم بگو..... چرا نگفتی که مردای خونه اومدن.....(به شوخی و خیلی عصبی رو به محمد:) و خریدارو انجام دادن... باریکلا

آیهاد:(زیر لبی) اُه اُه خدا صبر بده.... خدا رحم کنه..

م. آیهاد: سیمین جون آروم باش.... بچه ها همین الان اومدن،(جهت شوخی و طنز بچه ها): بزار یکم استراحت کنن خیلی کار کردن امروز

آیهاد: سلام خاله جان خوبین؟

ممد: سلام مامان حالت خوبه؟!

م. ممد: ممنون خاله... ممنون پسرم،....... آره نسترن جون بزار استراحت کنن... مخصوصا آقا محمد..... میدونم پسرم خیلی کار داشته خریدارو باباش انجام داده....

ممد: ببخشید دیگه این امیر یکم گیر داد

آیهاد: آره خاله این امیر خیلی شیطونه ببخشید دیگ...👇🏻 (واقعا ببینید رفقای لاشی به همینا بگن، بیچاره امیر😂😉)

م. ممد: اشکال نداره امیر هم مث خودتون همه باهم خیلی درس میخونید..... کار میکنید..... خریدارو انجام میدید..... کمتر بازی میکنین.....

م. آیهاد: بریم داخل استراحت کنیم بعدش کلی کار داریم مهمون داریم امشب

م. ممد: مهمون؟ نسترن جون کی میاد؟

م. آیهاد: داداش صادق با زنش رها میان، میخوام بچه های داداشمو ببینم چند وقتیه ندیدمشون خلاصه آقا آیهاد و محمد با کارشون یکم وقت ما رو گرفتن.... بریم تا دیر نشده...

آیهاد: به به دایی صادق و با اون دوتا شیطون خوشمل و خوشمزه میان.... به به به

ممد:(رمزی و با اشاره اینکه امشب باید بریم پاتوقمون)... آره ولی آیهاد یادت نرفته که شنبه امتحان داریم... فردا هم تمرین داریم باید بریم باشگاه.... نمیشه شب بمونیم.

م. آیهاد: نه آقا محمد نمیشه..... درس وقت داره.... تمرین هم وقت دارهـ..... امشب هستین و از مهمونا پذیرایی میکنین

آیهاد:(تازه متوجه قضیه‌ی چیپس و ماست میشه که شما هنوز نمیدونین ولی تو پارتای جدید میفهمین)... مامان، ممد راست میگه..... درضمن مهمونام خودی‌ان خونه‌ی خودشونه پذیرایی نمیخوان بعدش... خودت میدونی ک سال آخرمونه باید درسامونو خوب بخونیم

م. ممد: آره نسترن جون بزار برن درس بخوننن...آقاطاها(برادر ممد که داره دانشگاه رشته حقوق میخونه) و مریم جون هستن بهمون کمک میکنن

م. آیهاد: باشه...... بازم میرین خونه امیر اینا؟
آیهاد: آره مامان دیگ خودت میدونی محل درس خوندن ما همونجاست

ممد: آآره خاله جون اونجا ی زیر......

آیهاد: ی اتاق هست.... حالا بیخیال.... پس با اجازتون ما بریم یکم استراحت کنیم و بعدش رفع زحمت میکنیم

م. ممد: باشه خاله جان... برید استراحت کنید

م. آیهاد: فقط آقا آیهاد آقا... محمد شما ک درس میخونین نمرتون از 20 کمتر نشه

ممد:(زیر لبی).... بیست اوی مای گاد از ابتدایی به بعد ما رنگ بیستو ندیدیم البته جز آیهاد منگل

آیهاد: باشه مادر... خاله فعلا

ممد: باشه خاله... مادر فعلا....(😂)

آیهاد: احمق الاغ چرا انقد نمک میریزی نمکدون.... مثل مادر گرامیت خیلی حرف میزنی...... درضمن چیپس و ماست یادت نره

ممد: ههههه😂 باشه حالا توهم هی چیپس و ماست کن..... درضمن اون قضیه رو هم یادت نره تعریف کنی

آیهاد: باشه باشه توهم ک کَنه‌ای..... انگل... باور کن اصن حوصله ندارم... میرم ی چرت بزنم دوساعت بعد بیا بیدارم کن ک بریم اونجا همه چیو میگم براتون....

ممد: اوکی باشه ببینیم چ دست گلی به آب دادی.. ــ. ـبیبینیم چه داستانی داری واس تعریف کردن؟!

آیهاد: فق خودت خواب نری ی وقت... دقیقا بعدِ دوساعت بیا.....

ممد: باشه بابا....... تو ک اصن.....

آیهاد: اصن چی؟!

ممد: ولش بابا شوخی کردم.... برو دیگ حرفاتو اونجا خونه‌ی امیر بزن

آیهاد: باشه نمک..... درضمن با امیرِ مجنون😂 هم هماهنگ کن...... چیپس و ماست یادت نره فقط.

ممد: باشه.... بامزه‌ی اناری برو بخواب فعلا....
آیهاد: گودبای........

ممد: اینجا گودبای پارتیِ جعفره جعفره.....

آیهاد: اینجا دختر و پسر قاطی‌ان........

ممد: فقط زر نزن برو دیگ

آیهاد:(بااشاره): برووو باباا بینم بزا باااد بیاد.... دیرینگ دیرینگ دیرین......!











𝔭𝔞𝔯𝔱 4



(مریم_خواهر بزرگ آیهاد): باز این الاغه زنگو خورد...... اومدم خودشیرین.....

آیهاد: به به........ سلام بر بانوی خانه...... عجب خوشگل شدی.....

مریم: اییی..... نمکدون....... مامان کجاست!؟ خودت تا الان کدوم گوری بودی؟!

آیهاد: تو ک اصن از همه قاطی‌تری امروز...... من یکم کار داشتم..... مامان هم رفت خونه‌ی آقا شجاع

مریم: انقد نمک نریز..... بی مزه.... اصلا اعصاب ندارم... ندایِ(ندا رفیق وحشی و شیطون بلای مریم) گور به گور شده رید به اعصابم رفت....

آیهاد: باشه...... ولی این ندا خانوم تابحال انقد رو مخت راه نرفته بود.... قضیه بوداره

مریم: ن اینا بوی جورابه......... ی روز برو حموم بدبخت الاغ........

آیهاد: تو به بوی جورابام کار نداشته باش... درضمن بحث رو هم عوض نکن...... نگفتی قضیه چیه؟!

مریم: هیچی ولش......

آیهاد: نه هیچی ک ن...... نگی هم آخرش میفهمم... پس زود باش بنال

مریم: قضیه‌ش اول مفصّله بعدش هم شخصیه......

آیهاد: تو چه قضیه‌ی شخصیِ مفصّلی با ندا..... چیه..... خانوم ندا داری؟!!

مریم: گفتم به تو مربوط نیس...... برو من حوصله‌ی هیچکیو. ندارم.....

آیهاد: خب اشکال نداره هرووقت خاستی بگو..... فعلا من برم بخابم بعدش قراره بریم با ممد خونه‌ی امیر اینا درس بخونیم..... خشمتو فق رو ما خالی نکن.... بزا بخابیم...

مریم: آره تو رو جون عمه‌ت میخوای درس بخونید.... من میدونم چه غلطی میکنید..... احمقای الاغ.....

آیهاد: آره تو ک میدونی..... فقط اینم بدون ما ک بریم درس بخونیم.... امشب دایی صادق و زن و بچه هاش میان.... تو و طاها قراره ازشون پذیرایی کنید.... یعنی باید اونجا باشین....

مریم: طاها؟! ن ن عمرا من با اون پسره‌ی مغرورِ مثِ مادرش پر حرف ازشون پذیرایی کنم....؟! ن اصلا شما همینجا هستی منم درضمن امشب درس دارم

آیهاد: طاها بیچاره کجاش پر حرفه..... خیلی هم پسره خوبیه..... تو چ درس داشته باشی چ نه ما نیستیم دیگ.... درضمن اینهمه حرف زدی... نیم ساعت از تایم خوابمو گرفتی.... من برم کپه مرگمو بزارم..... بعدش کلی درس باید بخونیم

مریم: نَ نَ...... من گفتم منم امشب نیستم

م. آیهاد(وارد میشود): چیو نیستی؟

مریم؛: مامان.... امشب من درس دارم به آیهاد بگو بمونه....
م. آیهاد: آیهاد هم درس داره تو و طاها باهم امشب هستین.....

آیهاد: آره دیگه امشبو هستی..... منم رفتم خوابیدم....
مریم:(خیلی عصبانی و ی حالت خشمگین و گریه‌طوری.......) من گفتم درس دارم.... من و ندا قراره بریم دانشگاه..... من رفتم....

م. آیهاد: گفتم ک شما هستی

آیهاد: از دست اینام آرامش نداریم...... هدفونو بزارم بخوابم.... اینا ک ماشالله صداشون مث بلندگو بلند هست.
این ممدم خواب نره........ بهش پیام بدم:
«سلام مجدد کصمغز یادت نره بیدارم کنی باهم بریم»

اووووف بالاخره راحت شدم یکم بخوابم.....!


















































ایهامویرگولرمانعاشقانهجنایی
من عاشق نوشتنم.. . نوشتن در تک تک سلول هایم رخنه کرده. من قوه تخیل قوی و فیلترشکنی دارم. از واقعیت ها فراری و پناهنده به رویای شبم. من عاشق نوشتنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید