سمیرا صیادیان·۱ سال پیشتغییرتغییر شیفتدو هفته ای میشد که دیگه صبحها نمیرفتم مغازه، قرار شد شیفتم عوض شه بجاش فقط صندوق وایستم و دیگه فروشندگی و نظافت نکنم. خب در نگاه…
سمیرا صیادیان·۱ سال پیشفکر مشغولیفکرم پر از حرفههر بار اومدم بنویسم همون خط اول درجا زدم، الانم وضعیت بهتری نیست ولی خب حداقل میتونم چهار کلمه از بار ذهنم کم کنم.روزای سختی…
سمیرا صیادیان·۲ سال پیشمراقب باش به غصه هات عادت نکنینوشتمو پاک کردم، باز از اول! باید مینوشتم تا این فکر لعنتی آزاد بشه، بهتر بگم رهام کنه! خسته شده بودم از شرایطی که فقط داشتم نگاش میکردم. م…
سمیرا صیادیان·۲ سال پیشوابستگی یا دلبستگیآخرین روز از چله ای بود که میگرفتم، چله برای حال خوبم، برایِ نجات از شرایطی که راهی براش پیدا نمیکردم! شاکی بودم از خدا، زمین و زمان! از خو…
سمیرا صیادیان·۲ سال پیشپذیرشروایت زندگی شخصیآشپزی و شیرینی پزی هر دو نوعی درمان فیزیکی و ذهنی محسوب میشوند (ماری بری)قنادی یا بهتر بگم مغازهی شیرین، همونجایی که اکثر…