حجت محبی
حجت محبی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

تعفن

غلاف خواب را برکش

به بیداری سلامی کن

به غلفت های رم کرده

بیا و عرض حالی کن

ببین این توده ی مهلک

چگونه رشد می گیرد

دریغ از هر چه بربستند

به سوی خواب سر بستند

به آگاهی که در بستند

به دانایی که خر بستند

و نکبت می شود دنیا

از این احوال آدم ها

تعفن میدهد این جهل

حماقت در زمان جاریست

و گرگ بی حیا هر شب

به خون فواره ای راضیست

غلاف خواب را برکش

مبادا در سحرگاهی

نصیب گرگ ها باشیم

شعرجهالتآگاهیگرگشاعرانه
پیش از من و تو لیل و نهاری بوده‌ست گردنده فلک نیز بکاری بوده است
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید