مغز برهنه ام را پرت میکنم میان قافیه های لذت بخش دنیا.
بله لذت بخش.
زیبا.
لذت بخش و باز هم زیبا.
ساده است.
این قافیه ها تمام نقاط حساس زندگی ام را دستکاری میکنند.
تمام پدیده های احساسی وجودم را پوشش میدهند.
مثل یک مادر.
یک دوست.
یک عشق.
همان قافیه هایی که لالایی دارند.
مثل شعر جاروی رفتگر های نارنجی.
یا زنگ صدای گرمی که بگوید:
من اینجا هستم.
حتی شکل آسمان جمعه شب؛ قافیه ی هم وزن قلبم را نشانم میدهد.
هم وزن بار این سنگینی های بغض گونه.
یا هم وزن تمام قهقه هایی که در لحظه زندگی کردن را به چشم نشان میدهند.
خیلی زیبا.
خیلی.
گاهی قافیه میتواند همان مسکنی باشد، که در یک لحظه سر درد را فراری میدهد.
یا آن ثانیه ای که ناهار هنوز برایت یک خیار شور میان بشقاب خالی باقی گذاشته است و تو چشم هایت قلب میشود!
آه خیار شور های لعنتی.
قافیه حتی صدای چرخ گاریچی های پیر را نشان میدهد.
یا نگاه میدهد.
نگاه های مهربان.
لبخند های مهربان.
قافیه گاهی در آب دماغ آویزان شده ی کودکِ همسایه خلاصه میشود.
یا آن صدای در زدن که مدیر پشت در کلاس میگوید:
_زنگ اخر تعطیله. پاشید برید خونه.
آخ قلبم.
زیبا زیبا زیبا.
نمیدانم چگونه است که هر جا چشم هایم را باز میکنم؛ این قافیه های لعنتی برایم عشق بازی میکنند.
آن هم چه عشق بازی...
گاهی در میان اسکوپ های بستنی.
یا خمیر پیتزایی که بخار میشود مقابل چشم هایم.
شاید هم در قاب ِ تصویرِ لنگ کفش آویزان شده از درختِ چنار؛ قافیه ای باشد که با دیدن آن ؛ گوش هایم شنوا ترین موسیقیِ دنیا را لمس میکند.
آه از این همه زیباییِ نهفته.
آه از این همه.
قلبم؛
بارانی.
حتی میتواند این لحظه باشد؛
که تمام نوشته های امشب را بازخوانی نمیکنم؛
و همان خامِ آلوده به غلط املایی را به انتشار میرسانم.
این هم زیباست.
این هم زیباست!
نفیسه خطیب پور _ فضای مزخرف اینستاگرام roots.ofme@