آرهام پالی
خواندن ۱ دقیقه·۱۸ روز پیش

فانوس

فانوسک دلم

بیقرار شب های مواج

غرق در قایق احساس

می روم تا عمق نگاهت

خیس خیس از ابر چشمانت

دلتنگ دستان مهربانت

آغوش گرم بی کلامت

باز برمن بتاب ای نور امید

ای خواهش دیدار دل انگیز

شب نشود تاریک

بی نور نگاهت

به شوق فرداها رقص کنان

کنار ساحل امید

لبخند شراره بر لبان

چه خوش صداست

عشق دریایی طوفان زده

فانوسک دست آویزنجات بتاب

من به آرامش بعد تو محتاجم

اسیر وهم وخیالم نکن

به طلوع خورشید

با نفس های باد غرور

دست در دست گره کرده با دوست

می خرامم در شن های ساحل

آه از این شب طوفانی

پیراهن صبرم دریده


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید