قبل از خوندن ادامه ی متن،صحبت بالا رو بخونید! ( چگونه تبلیغ کنیم، جلد 2 ) ( ولی نه جدا بخونید پیش نیازه اینه )
سلام، امید وارم حالتون خوب باشه، و اگرم نیست و غمگینید، بعد از خوندن این متن یکم خودتون و غم رو بهتر بشناسید!
اگر متن قبل رو خونده باشید، حتما متوجه شدید که هفت صفت انسانی ( همون هفت گناه کبیره ) قِلقِلی اند! چون اگه یکم قلقلیشون بدید دهنتون رو سرویس میکنند! ولی هیچ کس در هیچ مذهب یا تفکری ( حداقل تا جایی که من میدونم، و اگر جایی هست که شما میشناسین به من معرفی کنید ) غم رو جز گناهان حساب نکردن! اما چرا؟ سوال قشنگ تر، چرا من دارم غم رو یک گناه میدونم! بیاید صحبت کنیم!
غم چیه؟ نبود شادی؟ از صفر به سمت حال بد رفتن؟ تناقض؟ یه احساس؟ یه گناه؟
" غم چیه؟ "
من میگم غم احساسِ گناهِ! اما چرا؟ وقتی غمگین میشیم درواقع داریم احساس گناه میکنیم، عموما فکر میکنیم ما "کم کاری" کردیم، به اندازه ی کافی " تلاش " نکردیم، در بی گناه ترین حالت ممکن، خودمونو مقصر داشتن احساس بد میدونیم! چرا؟ چون فکر میکنیم اگر غمگین باشیم یا به یه چیز غمین فکر کنیم، باعث میشیم اون اتفاق بیفته! و یا از خودمون بدمون میاد که چرا همچین فکرای احمقانه ای کردیم ( مثل مرگ یکی از عزیزانمون ) و بله، غم یک گناهه! چون غم مارو برده ی پیش بینیِ بدترین اتفاقات ممکن میکنه. غم بده، چون شادی نداره!
غم لازمه، چون شادی نداره!
حساب دو دوتا، چهارتاست! وقتی فکر میکنی ممکنه یکیو نداشته باشی، احساس گناه باعث میشه یک کمبود ( که در مثال غم ، عموما کاریه که باید میکردی و نکردی ) بشدت خودشو نشون بده و تصمیم بگیری کاری رو ( که باید انجام میدادی ) انجام بدی. غم بهت یادآوری میکنه کارایی رو نکردی، کم کاری کردی، غم یک گناهه؟ این که ما کاریو نکردیم و حالا یکی یادمون میاره که زمان داره میگذره، گناهه؟ این که احساس بدی داریم چون میتونستیم کاری کنیم نداشته باشیم و نکردیم، گناهه؟ غم از کار ما به وجود میاد، نه نبودِ شادی، سادست، جایِ خالیِ کاری که نکردی رو غم پر میکنه!
شاید بپرسید وقتی عزیزی رو از دست میدیم چی؟ اون موقع چرا غمگین میشیم؟
" توهمِ احساسِ گناه "
وقتی پیش میاد که فکر میکنید باید کاری میکردین و نکردین، عموما شاید هم واقعیت داشته باشه! ولی،حس غم از نبود یه نفر، نمیتونه گناه باشه، عزیزی که دیگه نیست، دوست داری صداشو بشنوی، دوست داری روتو برگردونی و ببینیش که نشسته یه گوشه یا داره راه میره.
غم یه گناهه، چون مرگ یه گناهه! قبول این که مرگ جزیی از جهانه و اگر اتفاق نیفته روند طبیعت دچار اخلال میشه و زندگیِ جاودانه و بی سفر در نهایت بی معنی و پوچه، کار درستیه! و باید قبولش کنیم، اما اینکه نبود یه نفر غمگین نیست، نه! این چیزی نیست که باید قبولش کنیم، شما رو دلار سرمایه گذاری میکنید پولتون میپره سکته میکنید، اینجا که بحث احساساتِ و وابستگی، و البته، آدما!
همون طور که گفتم، بازم میگم، این هفت... درواقع الان هشت گناه کبیره، بخشی از ما هستن که نمیتونم منکرشون بشیم، به عنوان بخشی از ساحت انسانیِ ما با ما هستن، باید پذیراشون باشیم، وگرنه بیشتر زجر خواهیم کشید، هرچند من اینو زندگی میدونم، نه زجر! یه سفر میدونم، نه اردوگاه کار اجباری!
شب و روزگار خوش.
وحید ح زرقانی.