دیدی یه وقتایی حس میکنی خیلی تنهایی...
یعنی دور و برت آدم هست ولی بازم اون حس تنها بودن میاد سراغت...
این میتونه معنی اینو بده که اون آدمای اطراف برات مناسب نیستن...
یعنی درکت نمیکنن...
طوری رفتار میکنن که انگار هیچی درباره تو براشون مهم نیست...
اینجور وقتا تنهایی بهتر بنظر میاد...
یه گوشه بشینی و با خودت خلوت کنی آسون تر از تحمل کردن آدم های سمی اطرافته...
اما خب یه وقتایی هم باهاشون میشینی و فقط سعی میکنی کنار بیای...
سعی میکنی با وجود نادیده گرفته شدن یا با وجود اون چیزی که باعث میشه حالت باهاشون خوب نباشه، بازم بشینی و فقط سعی کنی تا شاید یه اتفاقی بیفته...
فکر کنم بخاطر این باشه که میدونیم هیچ کس دیگه ای رو نداریم...
آدم های تنها خودشون دو دستن،
یا از تنهایی خودشون لذت میبرن و دوست دارن کمتر معاشرت کنن.. یه جورایی درونگران
و یا خودشون از تنهایی خودشون ناراحتن...
نمیخوان تنها باشن...
تو فکر و خیالشون با کلی آدم و اکیپ باحالن و دوستای خیالی دارن...
ولی وقتی چشماشون رو باز میکنن خودشون رو میبینن و خودشون:)
برای همینم هست که اگر آدمایی اطرافشون باشه که حتی حالشون کنارشون خوب نباشه، تحمل میکنن...
چون نمیخوان باور کنن تنهان:)
فکنم من جزو همین دسته از آدما باشم:)
الف. ۲۳/۳/۱۴۰۱