داود شمسی
داود شمسی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

جانِ آتش افتاده

آتش افتاد به جان وبه جهان از پی تو

قدحی غرق شرابم که پرم از می تو


به سر زلف تو سوگند که در قبله گهت

بهر غم ناله کنم همچو نوای نی تو


ساده بودست دلم ،باخت بتو قافیه را

می رود سوز زمستان به سراغ دی تو


هرکه باشد به دل و دیده خمار لب یار

در طوافت برود سوی دیار ری تو؟


من به جان آمدم ازحسرت گلخنده ی تو

مات و مبهوت بخوانم غزلی در طی تو



#داود_شمسی


بیوگرافیعاشقانهشعردلتنگی
داود شمسی ، شاعر و نویسنده اشعار سپید ، غزل ، دوبیتی، مثنوی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید