سلام آقای صاحب پروازps ۱۲۰.
راستش فکر نمیکردم این روزها انقدر سنگین بگذرد که خودم را در عین انتخاب، مجبور و تسلیم بر قضا ببینم. حضورت در این لحظهها را عجیب میخواستم و میخواهم. برای روزهای بعد از آن تاریخ باید ابر شفاف همدلیات را برای این روزها که گلویم دارد جویده میشود میداشتم. اما یادت در خاطرم سبز است و خندههایت مثل یک رشته صدای نو از خاطرم میگذرد.
دستهای ظریف تورا، شانههایت را، آن استخوانهای ظریف مردانه را آن آغوش که سلول به سلولش بوی امنیت میدهد را برای الان کمداشتم. برای الان که دنیا پایش را گذاشته روی گلویم.
روز سختی تا الان داشتهام.امیدوارم به موقع برسی.
کسی منتظر توست.
ساعت ۱۷ روز نهم مرداد۰۴ پنج شنبه

روز ۹مرداد۰۴.پنج شنبه.