سلام آقای صاحب پرواز ps120
راستش را بخواهی کلی در ذهنم بالا و پایین کردم که چه بگویم و چه رشته کنم که به این کلمات رسیدم. حالتی در شطرنج وجود دارد به اسم زوگزووانگ که یعنی در آن حالت هر حرکتی بکنی به ضرر خودت تمام میشود. اگر بخواهم وضعیت خودم را شرح بدهم این حالت، وضعیت الان من است. حالا نمیدانم برای فرار از زوگزووانگ در ساختار هواپیما چه چیزی وجود دارد البته شاید با یک سرچ ساده دربیاید. هم اکنون در صفحه اول ویکی پدیا خواندم که صندلی پرانی یا ایجکت نام پرتاب خروج اضطراری خلبان از این ساختار است.
کاش برای لحظات سخت آدمیزادگی، هم صندلی پرانی و یک چتر نجات وجود داشت. به هرحال امیدوارم هیچوقت صندلیات دو دو نزند و یالغوزانه به هوا پرتاب نشوی. حالا اگر هم آن موقع مثل سگرمههای توی عصبانیتت عنان از کف دادی و در هم پیچیدی و صندلیات دو دو زد یاد من بیفت.
این روزها ذکر خیرت را با قاصدکها نزد آسمانها میفرستم چرا که آسمان تنها آفریده مشترک بین من و تو است و شاید برای لحظاتی به آسمانی که من چشم دوختهام چشم دوخته باشی.
حالا چرا اصطلاح صندلی پرانی را پیش کشیدم؟ یکی از راههای فرار از زوگزوانگ در این زندگی وجود انسانی ست که در لحظههای زندگی ات تر دستی کند که تردستیاش مرهم باشد روی باقی دردها. چسب زخم باشد روی بخیهها. صندلی پرانی این خلبان، یک مرهم است برای وضعیت زوگزوانگ دیگری. شاید بگویی چه ربطی داشت اما منظور خروج اضطراری خلبانی ست که شما باشی و حرکت شما به سمت سرمنزل مقصود. مقصودی که من باشم.
از اینها بگذریم برق رفته و هوا گرم است. امروز کتابخانه نرفتم اما کتاب خواندم پادکست گوش دادم و طراحی و نوشتم. تقریبا بعد از آن ماجرا چون در سرم جنگهای بسیار است تمرکز برایم تنگ شده اما چاشنی تمام اینها گریه است.
امیدوارم به موقع برسی.کسی منتظر توست.
هشت مرداد۰۴

۸مرداد۰۴