ویرگول
ورودثبت نام
حریم دل
حریم دل
حریم دل
حریم دل
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

دچار

شاید اگر از هر کسی بپرسی "بدترین حسی که تا حالا تجربه کردی چی بوده؟" هرکسی جوابی متفاوت بدهد؛
یکی از لحظه‌ای بگوید که از عزیزترین آدم زندگیش متنفر شده،
دیگری از بی‌حسی مطلق در مواجهه با یک اتفاق...
اما من؟
می‌خواهم از حسی بگویم که بعد از سال‌ها زندگی، برای اولین بار در وجودم جا خوش کرده:
سردرگمی.
آری... در این برهه از زندگی‌ام، سردرگمی بدترین احساسی‌ست که با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنم.
گاهی آرزو می‌کنم کاش هیچ‌وقت آن روز، پا به آن محل نمی‌گذاشتم...
کاش چشمانم هرگز با نگاهش تلاقی نمی‌کرد،
شاید آن وقت این حس عجیب، این تلاطم بی‌رحم درونم شکل نمی‌گرفت.
حسی دوگانه، پر از شادی و اندوه؛
حسی که شادترین لحظه‌ها را می‌بلعد و به غم‌انگیزترین صحنه‌ی زندگی تبدیل می‌کند،
آن‌هم در حالی که حتی نمی‌دانی اسم این حس چیست...
عشق؟ دلبستگی؟ دوست داشتن؟
نمی‌دانم.
و این ندانستن، مثل سیلی، همه‌ی تمرکزم را از بین برده؛
نمی‌دانم با خودم چند چندم...
گاهی با شوق برای دوباره دیدنش برنامه می‌چینم،
و لحظه‌ای بعد، نقشه‌ی فرار از هر چیزی که به او مربوط می‌شود را می‌کشم.
این روزها گیج‌تر و سردرگم‌تر از همیشه‌ام،
و این سردرگمی دیگر در چهره‌ام هم پنهان نمی‌ماند.
بی‌حوصله‌ام...
تنها خواسته‌ام؟
تنهایی در کنج اتاق،
و غرق شدن در افکار تمام‌نشدنی درباره‌ی "او".
گاهی آن‌قدر غرق در خیالش می‌شوم و در ذهنم سناریوهای با هم بودنمان را می‌سازم،
که از دیوانه شدن می‌ترسم...
و درست همان لحظه‌ای که ذهنم پر از او می‌شود،
حقیقت، مثل پتک، بر سرم کوبیده می‌شود:
او حتی نامم را نمی‌داند.
و اینجاست که دوباره از خودم می‌پرسم:
چه حسی می‌تواند بدتر از این سردرگمی باشد؟

عشقدلنوشتهشکست عشقیغمگیندلشکسته نوشته
۱
۰
حریم دل
حریم دل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید