Goli
Goli
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

نامه ای به دردهایم،

نمیدانم چگونه باید شروع کنم؛ بگذارید با رسم ادب بگویم سلام.

چرا باید به تمام رنج هایم هم احترام بگذارم؟! چون من منم و من با درد فرق دارد. نه من از ان هایش نیستم که ساعت ها از درد هایش کنایه داشته باشد و دل چرکین ناسزا بگوید، نه. اینبار با آدمی طرفید که هیچوقت همرنگ آدم ها نبوده.

نمیدانم، چه باعث شد همچیز در من برخلاف جهانم باشد. قلبم، مغزم ، تفکرات و رفتار هایم، بی شک که درد هایم بی تاثیر در این قصه نبودند. آری اینجا ام که از وجود تک تکان سپاسگزاری کنم.

درد های من آدم اند، خیلی هایشان عروسک اند، بعضی هایشان گیاه اند و برخی موجوداتی گمنام.

بوی رز زرد، آری مهم ترین و دردناک ترین دردی که تا کنون بر سینه ام داشته ام، از تو سپاسگزارم؛ به من نه گفتن و ایستادن را آموختی، تو آموختی بدون عطر تو هم زندگی جریان دارد.

بوی برگ های نم خورده ی چنار، از تو ممنونم . از تو ممنونم که من آموختی درد به سن و سال نیست؛ درد به کهنه بودن و با اصالت بودن نیست.

آه بوی تند پوسته های نارنج؛ از تو انچنان هم خوشم نمی اید؛ صادقانه بگویم از لب های خونین و چشمان گود رفته ات هم چیزی یاد نگرفته ام، فقط خوشحالم که رفته ای پس دیگر پشت سرت را هم نگاه نکن.

بوی چمن های افتاب خورده میدهی، آری تو کمی از انها دلنواز تری، به من آموختی میتوانی در بین چمن های سبز و شادابت مار پنهان کرده باشی.ولی همچنان از تو رکب میخورم.

بوی خون؛ اه دیوانه. دگر بس نیست؟ نصف روز قیافه ات را میبینم و نصفی دیگر صدایت را میشنوم. تو دیوانه ای نمیدانم آبم چجوری با تو در یک جوب گنجانده شده. میخواهم بروی، ولی لکه ی خون به این آسانی ها از حریر سفید پاک نمیشود.

بوی صفحات کاغذ، تو یک درد شیرینی آری، در بهترین لحظات همراه و همیشگی بوده ای اما گاهی ورقه هایت دستم را میبرند.

در آخر، بوی توت فرنگی. نمیدانم به تو یکی چه بگویم، بهتر است دگر بنشینی سر جایت حوصله ات را ندارم!


دلنوشتهبرای توداستانخاطره نویسیحال خوبتو با من تقسیم کن
باید از هر خیال،امیدی جُست _ هر امیدی خیالی بود نخست:)!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید