زندگي گم شده است!
و همه ي ما انسانها روي كره زمين با تجربه كردن هر چيزي بدنبال پيدا كردنش هستيم
زندگي گم شده است!
و حتي آنهايي كه پيدايش هم مي كنند نمي توانند توضيح دهند كه چطور پيدايش كردند
زندگي گم شده است!
و گاهي ما آنرا در صداي دلنشين يك آواز پيدا مي كنيم و با خودمان مي گوييم :"بايد چيزي شبيه اين باشد"
پرنده ها و پروانه ها را مي بينيم و زندگي را در آنها حس مي كنيم اما نمي دانيم چطور مثل آنها باشيم. اصلا اين ممكن است كه آدم شبيه يك پروانه باشد؟
زندگي گم شده است!
و ما به همه جا سر مي زنيم، به مهماني ها، به بازارها، به كتابها و شبكه هاي اجتماعي، تا آنرا پيدا كنيم....اما دريغ....
و بالاخره خسته مي شويم از چنگ زدن به همه ي آن چيزهايي كه مثل ستاره ها زيبا و پر از شور و شوق اما دور و غير قابل دسترسي اند...
گريه مي كنيم و فرو مي رويم...
از دست و پا زدن دست مي كشيم و فرو مي رويم به اعماق... جايي كه نمي دانيم كجاست
جايي كه هيچ كس تا بحال آنجا نبوده و تاريك است و شايد خودمان.... آنجا باشيم
براي اينكه ببينيم هستيم يا نه شروع به صدا درآوردن از خودمان مي كنيم :"اَاَاَ...اِاِاِ....اُاُاُ"...
از شنيدن صداي خودمان تعجب مي كنيم..."من هم يك صدا بودم در آن همه شلوغي اما نمي دانستم، نمي شنيدم"
شروع به خواندن آواز مي كنيم ... آوازي كه انگار خودمان دوست داريم ... آوازي كه انگار صداي ماست....
صداي زندگي ما....