نویسنده: عابدین پاپی(آرام)
یک شب که آسمان رنگ آبی اش را بر تن کرده بود و داشت شاد و شنگول زندگی اش را ادامه می داد به سرم زد که از خانه بزنم بیرون و چند ساعتی را به رسم دوستی با طبیعت به گفتگو بنشینم . آخه من ژورنالیست بودم و گفتگو را خیلی دوست داشتم و یه جورایی هم ، در گفتگو با مردم خسته شده بودم. خیابان ما پر از درختان سیب بود و همین طور که در زیر درختان داشتم گذر می کردم ناگهان فضله ای از بالا بر سرم نشست! سرم را که بلند کردم دیدم گنجشکی جیک جیک کنان سلام اش را این جوری به من داد و گفت : هی آقا کجا می ری؟ گفتم: خواستم برم با طبیعت گفتگو کنم که شما لباس های منو کثیف کردید ! گنجشک گفت: خخخخخخ اینم یه نوع گفتگوست حال کردی؟ کار خوبی کردم ! گفتم چرا؟ گفت که آخه هر روز شما را با لباس شیک و پیک می بینم که در این محله رد می شی و منم خیلی حسودیم میاد که این قدر شیک و پیکی و به خاطر همین فضله ام را بر سر شما انداختم! گفتم که خب کار خوبی نکردید این کار شما اخلاقی نیست! می گفتی تا برایتان لباس بخرم ! گنجشک گفت: چه قدر خُل و چِلی! نمی دونی که پرندگان لباس ندارند؟ گفتم که آها ببخشید درسته به مانند ما آدما لباس ندارند! گنجشک گفت : خدا شفات بده! تازه فهمیدی ؟ اگه لباس داشتم که این کارو نمی کردم ! گفتم که آخه هر کسی یه چیزی کم داره دیگه باید برای دیگران مزاحمت ایجاد کنه؟ گنجشک گفت: موجودات خیلی حریص و خسیس اند بله همین کار را می کنند! تازه شما آدما بیشتر از ما پرندگان حریص و خسیس هستید و حتا به یکدیگر هم رحم نمی کنید! من خیلی خوب می دونم که از دست آدما خسته شدید و به خاطر همین اومدی با طبیعت گپ و گفتی داشته باشی! گفتم که آره اونم چه گپ و گفتی ما را سر تا پا کثیف کردید خیلی پرو هستی ها! راستی گنجشک بد رفتار بگو ببینم شما درسته که به مانند ما آدما لباس ندارید اما پرِ پرواز دارید و می تونید به هر جایی که دوست دارید پرواز کنید؟ گنجشک گفت: درسته اما پرِ پرواز من به اندازه ی کبوتر نیست . کبوتر بیشتر از من پرواز می کند و به کبوتر هم حسادت می کنم و در حال گفتگو با گنجشک بودم که دیدم سر و کله ی کبوتری سفید پیدا شد و به من سلامی کرد و من نیز سلامش را به گرمی دادم . کبوتر گفت: به حرف های این گنجشک توجه نکن! گفتم چرا؟ گفت: ایشون درسته گنجشکه اما قدر پرواز خودش را نمی داند ! خب منم به اندازه ی عقاب نمی تونم پرواز کنم حالا چه لزومی دارد که به اون حسادت کنم؟ به نظرم هر کسی باید قدر پرواز خود را بداند . کسی که قدر پرواز خود را نمی داند هرگز قدر پرواز دیگران را هم نمی داند. همه ی پرندگان پرواز دارند یکی بیشتر پرواز می کند و آن دیگر کم تر اما همه از خانواده ی پروازند و باید به یکدیگر احترام بگذارند. این یک هنر خدادادی است ولی به نظرم بی بال پریدن هنر است؟! گفتم که بی بال پریدن چه جوریه مگه میشه؟ گفت: درسته این گنجشک به لباس شما حسادت می کند اما از بی بال پریدن شما بی خبر است . شما آدما از ما بیشتر پرواز می کنید . شما فکر بلندی دارید و هر لحظه به آسمان ها و کهکشان پرواز می کند اما ما هر چه قدر هم که پروازی بلند داشته باشیم به اندازه ی پرواز شما نیست!