آذرزاد·۶ ماه پیشاگر دوباره متولد میشدمگاهی «تولد دوباره» فقط یک استعاره نیست، بلکه زخمی واقعیست که باید دوباره با آن زندگی کنی. این نوشته، قصهی من است؛ از زندهشدن پس از مرگ،…
آذرزاد·۶ ماه پیشنقاب هایی که مارا نجات ندادندسالهاست نقش بازی میکنم، با نقابی که حتی یادم رفته زیرش چه صورتی پنهان است.این یادداشت، نه اعتراف است و نه انتقام؛روایتیست آرام از زخمها…
آذرزاد·۶ ماه پیشخستگیِ مقدس...گاهی کسی را میبینی که قصهاش تلخ است، راهش سخت، و چشمهایش خسته... اما هنوز نیکی در وجودش هست. برای من، این آدمها مقدساند.
آذرزاد·۶ ماه پیش《عشق در عصر الگوریتم ها》وقتی کسی مثل جین پیدا میشه—مهربون، صبور، بدون قهر و دعوا—آدم وسوسه میشه بهش دل ببنده. حتی اگه فقط یه ربات باشه. این نوشته دربارهی همین و…