خاطرات شاهزاده هری قسمت نهم بازی نیاز به چوب، توپ تنیس و بی توجهی کامل به امنیت بدنی داشت .چهار بازیکن حضور داشتند: یک توپزن، یک ضربه زن و دو بازیکن دیگر که در مرکز س…
خاطرات شاهزاده هری قسمت هشتم در اوایل پاییز 1998، پس از فارغ التحصیلی از لودگرو در بهار قبل از آن، وارد مدرسه شبانه روزی ایتون شدم.تأثیر عمیقفکر میکنم ایتون بهعنوان ب…
خاطرات شاهزاده هری قسمت هفتم این جمله مادرم که در ازدواجش سه نفر بوده افسانه ای است اما محاسبه اش اشتباه بوده است.او من و ویلی را از معادله کنار گذاشت.ما نمی فهمیدیم چه…
خاطرات شاهزاده هری قسمت ششم اواخر شب، وقتی چراغها خاموش بود، برخی از ما مخفیانه بیرون میرفتیم تا در راهروها پرسه بزنیم .این یک نقض آشکار قوانین بود، اما من تنها و دل…
خاطرات شاهزاده هری قسمت پنجم سپس همه به زندگی خود ادامه دادند.خانواده به سر کار برگشتند و من به مدرسه برگشتم، همان کاری که بعد از تمام تعطیلات تابستانی انجام می دادم.هم…
خاطرات شاهزاده هری قسمت چهارم یکشنبه بود، پس مثل همیشه به کلیسا رفتیم.کراتی کرک: دیوارهای گرانیتی، سقف کاجی بزرگ، پنجرههای شیشهای رنگارنگ اهدایی چند دهه پیش توسط ویکتو…
خاطرات شاهزاده هری قسمت سوم 3اتاق خواب من یک نوع اتاق گرد کوچک بود، با یک میز دایره ای، یک آینه روی دیوار، یک میز و یک شومینه که با کوسن ها احاطه شده بود. در طرف مقابل…
خاطرات شاهزاده هری بخش اولبیرون از شبی که مرا می پوشاند1همیشه داستان هایی وجود داشت.مردم گهگاه داستان افرادی را زمزمه می کردند که در بالمورال به پایان غم انگی…
خاطرات شاهزاده هری پیشگفتار قرار گذاشته بودیم که چند ساعت بعد از مراسم خاکسپاری همدیگر را ببینیم. در باغ های فروگمور، در کنار خرابه های قدیمی گوتیک. من اول رسیدم.نگاه…