ویرگول
ورودثبت نام
پانته‌آ
پانته‌آ
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

غولِ ناپیدا

ملال.
وضعیتی که این‌ روزها، گلویمان را رها نمی‌کند. حالتی غیرقابل توصیف، اما ملموس.
گاهی آن را با خواهر دوقلویش، غم، اشتباه می‌گیریم، اما او هویتی جدا دارد.
به زندگیِ هرکس می‌نگریم، نقاطی آغشته به ملال دیده می‌شود.
آری، او همیشه در زندگیمان حاضر است. اما بهتر نیست با او به صلح برسیم؟
باید در ابتدا، موقعیت‌هایی را بیابیم که بیش از سایر مواقع، ملول شده‌ایم.
مثلا زمانی که از بلاتکلیفی و انتظارِ رسیدنِ اتوبوس، خسته شده‌ایم؛ یا اوقاتی که همه چیز آزار دهنده بنظر می‌رسد و معنایی نداریم.
اما من می‌خواهم از ملالِ وجودی بگویم. وضعیتی که ما را به پوچی می‌رساند و از دلِ لحظات تکراری برمی‌خیزد.
معنای ما در ستیزهایمان با ملال پیدا می‌شود. شاید اگر ملال، این حال مشمئزکننده نبود، بسیاری از آثار هنری هم خلق نمی‌شدند.

می‌خواهیم قدمی جدید برداریم، اما ذوقی در ما نیست. دائم از کارها می‌گریزیم.
اما تا کی؟
بهتر نیست کاری برایش انجام دهیم؟
اگر راه حل در گریختن نباشد چه؟
باید روشی دیگر را بیازماییم. کاری که چندان هم از نظر دور نیست.
ما تنها می‌توانیم با موجوداتی واقعی بجنگیم، با مشکلاتی که قابل لمس هستند. پس بهتر نیست به‌عنوان اولین قدم، شجاعتمان را جمع کنیم و رو‌به‌روی او بایستیم؟
زمان آن رسیده که سرتاپایش را با عینکی سنیجده‌بین برانداز کنیم.
شاید راه حل در آشنایی با او باشد‌؛ چراکه نیمی از مشکلات، با شناخت تحت کنترلمان قرار می‌گیرند.
____________________
چنل تلگرام من: pnta_rh@

روانشناسیملالخستگیمعناپوچی
🦋چنل تلگرام من: pnta_rh@
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید