
پاییز که میشود دلم عاشق میشود
تازگی را نفس میکشد
رنگ ها را یادآور میشود
زندگی را بلد میشود
پاییز که میشود دلم بچه میشود
پای حوض توی حیاط خیال پرداز میشود
بازی با آب زیر باران میکند
یا که آرام در شب، بوها را نفس میکشد
پاییز که میشود دلم گل های تازه میخواهد
رزهای نارنجی یا آفتابگردان میخواهد
شمع و عود و فنجان چایی میخواهد
پاییز که میشود دلم قدم زدن میخواهد
یک همراه گرم و صمیمی میخواهد
حتی دلم پوکی سیگار میخواهد
نوشیدن و اشک ریختن میخواهد
پاییز که میشود مومن تر میشوم
خدا را هزاران بار یادآور میشوم
در هر کلامم او را شکرگزار میشوم
با او عجیب ، صمیمی میشوم
پاییز که میشود چقدر زلال میشوم
عاری از هر لفظ و کلام میشوم
شاعر میشوم
پاک میشوم
ناب میشوم
سبک بال میشوم
شاید شبیه همان برگ درخت میشوم
که در آخر خشک میشوم
خلاص میشوم