سبز انگشتي از داستان تيستوي سبز انگشتي پسري كه با انگشتاي جادوييش دست به هر چي ميزد گل و گياه ميشد گرفته شده
تا وقتي بچه بودم فكر ميكردم اين يه داستانه خياليه و زاده ي ذهن
تا اينكه مامان مهين رو ديدم
اون هر روز صبح زود بيدار ميشه
دمپاييايه دو سايز بزرگتراز پاهاش رو ميپوشه و لخ لخ كنان و كورمال كورمال از سوي كم چشماش ميره سمت آشپزخونه نقليش يه كاسهنخود لوبيا ميذاره كنار كه حسابي خيس بخوره
زير كتريش رو روشن ميكنه و كتري هم با سوز و گداز صبحش رو شروع ميكنه
دولا ميشه و البته دولا هست دولاتر ميشه و با همون آتيش كتري سيگار گوشه لبش رو روشن ميكنه
دو باره با همون دمپاييا لخ لخ كنان ميره گوشه اتاق نشيمنش كه گلدوناش جاا خوش كردن
همينجور كه سيگار گوشه لباش دود ميشه دستاي لاغر و كشيدش از پيري رو در نقش بيلچه فرو ميكنه توي خاك يكي از گلدونا
شاخه هاي جوونه اون يكي گلدون رو با دستاش اينبار در نقش كاردك ميبره و ميذاره تو اين يكي گلدون بعد با همون دست مثل داسبرگاي زردرو هرس ميكنه نخود لوبيا هاي خيس خورده رو ميريزه تو ديگ و آبش رو ميريزه پاي گل و گياهش
و ظرف چند روز ما شاهد جادوي سبز انگشتي خواهيم بود با جنگلي انبوه در همون گوشه دنج نشيمن!
زمستون و تابستون هم نداره گل و گياهش سبز ميشن و ميرن بالا ولشون كني سر از طاق آسمون در ميارن
و اين در حاليه كه ما بچه ها و نوه ها يه شاخه از همونا بكنيم كه قلمه بزنيم و مو به مو نكات نگهداريش رو رعايت كنيم ظرف چند روزخشك ميشه و ريشه ش ميگنده
حتي مورد داشتيم آدمهايي با مدارك تحصيلي بالا در رشته كشاورزي و دانش بسيار در اين زمينه از پس يك كاكتوس بيابوني هم برنيومده و خشكش كرده اما مامان بزرگ سبز انگشتي ما جادو ميكنه جاادو
و اين جادوي مختص به گل و گياهش نيست
از موقع كه بچه هاي پيچيده در قنداقش و با چادر دور كمرش ميبسته خورشت سبزيش از همه بهتر جا ميافتاده
چايياش طعم و بوي بهشت ميداده
ترشي مرباش خوش آب و رنگ بودن
و نگم ار ته ديگاش كه براي خودش برنديه به نام ته ديگ مامان مهيني
كه من هنوز كه هنوز نديدم ته ديگي شبيه اون ترد و لذيذ.
اگرچه مامان مهين سبزترين سبزانگشتيه دنياس اما من توي اين چند صباح عمرم شانس اين رو داشتم كه با چندتا سبزانگشتي نابروبه رو بشم كه هروقت گياه هاي من و اطرافيان مريض ميشه دلمون قرصِ به وجود سبزشون?
#سبزانگشتيان