ویرگول
ورودثبت نام
ریحان امینی
ریحان امینی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

سوشال مدیا روی میز ناهار


چشم‌هایم تازه گرم شده بود که تلفنم زنگ زد. عین خرچنگ آماده‌ی حمله، چهاردست و پا شدم و یادم آمد ظهر است و دیرم نشده و کلاسم را از دست نداده‌ام.

مامان بود.

می‌خواست حالم را بپرسد و تاکید کند شب زود بیاییم و همزمان دستور مرصع‌پلو را باهم مرور کنیم. تماس را که قطع کردم از سر عادت فیلترشکنی که هرماه پول مفتی بابتش می‌دهم تا ویدئوهای صدمن‌یه‌غاز اینستاگرام را ببینم؛ وصل کردم و با ذکر لعنت‌الله علی قوم الظالمین وارد همان اپلیکیشنِ پخش کننده ویدئوهای صدمن‌یه‌غاز شدم.

حقیقتش را بخواهید اینستاگرام عین ظهرهای چهارشنبه‌ی خانه‌ی ماست. اگر بپرسیم ناهار چی داریم؟ چیزی که می‌شنویم 《رویداد》 است. ناهار چهارشنبه‌ها یعنی پس‌ماندهای شام و ناهارهای هفته قبل که در کاسه‌های کوچک و بزرگ توی یخچال تلنبار شده و روح و روان مامان را می‌خراشد. چهارشنبه‌ها رویداد می‌خوریم و علی‌رغم اینکه غذاهای مانده سودی برای روح و بدن‌مان ندارد ولی مامان آرام می‌شود که ما آدم‌های اسراف‌کاری نیستیم. ویدئوهای اینستاگرام هم به همین رویه سودی به حال ما ندارد ولی شکمِ وقت‌های مرده و نمرده‌مان را سیر می‌کند و به انسان‌های دیگری روزی می‌رساند.

رویداد را نمی‌شود پنج‌شنبه‌ و جمعه خورد چون ما آدم‌های مبادی آدابی هستیم و معتقدیم آن روزها باید غذاهای خوبی بخوریم. مطمئن هستم خودتان را آماده کرده‌اید تا کامنت بگذارید و بگویید اینستاگرام هم نکات آموزنده زیادی دارد و شما صرفا به‌دنبال محتوای آموزشی هستید. من به شما این اطمینان را می‌دهم که می‌دانم شما آدم مفید و به دردبخوری هستید و دیدن چند ویدئوی صدمن‌یه‌غاز شخصیتِ فاخر شما را تحت‌الشعاع قرار نمی‌دهد.

خبر‌های بد را همیشه از اینستاگرام دریافت می‌کنم. مثل امروز ظهر که اولین استوری که بازکردم خبر درگذشت کیومرث پور‌احمد بود. مثل ۳ هفته پیش که خبر فوت عمه‌ام را از همین اپلیکیشن دریافت کرده‌ام.

زندگی در دنیای سوشال مدیا مرا طوری بار آورده که اول از صحت خبر مطلع بشوم. اگر خبر در سطح عمومی باشد توی اکسپلور هشتگ خبر را سرچ می‌کنم و اگر در سطح خانوادگی باشد سعی می‌کنم پله به پله به اکانت‌های مرکز خبر سر بزنم و همیشه بعد از اطمینان از صحت خبر با خیال راحت ناراحتی‌ام را بروز می‌دهم و یا حتی خودم را به گریه مفصلی مهمان می‌کنم.

انگاری می‌ترسم بالای سر قبری گریه کنم که مرده‌ای توی‌اش نیست.

ادامه دارد...

سوشال مدیاداستانککیومرث پوراحمدداستانروانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید